تازه نوشته ام داغ بخوانید

مهمان وب‌سایت دوستان قسمت ۱۸

پاک یادم رفته بود که روز شنبه است و باید سفر مجازی به مقصد خانه مجازی دوستان نویسنده داشته باشم. امروز هم با سه دوست نویسنده ملاقات کردم، البته

نگاهی کوتاه به بولت ژورنال

اگر همین الان از من بپرسید که خب این نام از کجا و چطور از یادداشت امروز سر درآورد، واکنش من این اموجی است😐 بدون هیچ واکنشی. چون واقعن

نمایشنامه کوراوغلی

نمایشنامه کوراوغلی اولین کار مشترک نمایشنامه‌ای من و صبا مددی آشنایی من و صبا شبیه یک داستان تخیلی هندی است. در یک روز کاملن معمولی خیلی اتفاقی یکی از

شال‌نوشته‌ای ساده

امروز می‌خواهم بدون طرح و الگویی، بی‌هیچ ایده‌ای برای رسیدن به یک نتیجه، فقط بنویسم، از هر چیزی که به ذهنم می‌رسد و مثل زنگ فنی حرفه‌ای دوران مدرسه

یک جمله … یک تامل 4

از درخت سخن تا تفنگی که شلیک می‌شود!   آیا ندیدى خدا چگونه مثل زده: سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش

فیلمی با پایانی خوب

تا رسیدن به محل فیلمبرداری نیم ساعتی راه بود. ارشیا موزیک پلیر را روشن کرد، موسیقی جاز از یک خواننده فرانسوی. مینا سقلمه‌ای به مریم زد: از این موسیقیا

karikalamator

کاریکلماتور 3

باد باد، بادبادک را به نشانه تحقیر روی دست بلند کرد. اگر باد نباشد، درختان خشکشان می‌زند. با قلقلک‌های باد برگ‌ها خندیدند. بید هر گونه نسبت فامیلی با باد

مهمان وب‌سایت دوستان قسمت ۱۷

امروز با حرکتی بسی هوشمندانه، از وب سایت دوستان نویسنده‌، آدرس خانه دوستان جدید را برداشته و خود را مهمان ناخوانده‌شان کردم. و نتیجه : ۱. آقای محمد جواد

روز امتحان

صدای دَلَلَنگ دَلَلَنگِ ساعت شماطه‌دار قدیمیِ کیف کوک برای دوباره به کار آمدن صبح دل انگیز بهاری با هیاهوی پرندگانی پر از شوق دیدن دوباره اردیبهشت صبحانه‌ای مختصر و

تکه‌هایی از من

تکه‌هایی از من   من : دانه‌ای بودم در آغوش سیاهی ها که رستاخیزِ سبزِ رویش، درختش کرد. برکه‌ای بودم به زیر شاخسارانی بلند که زمین و آسمان را