مراقب حرفهایمان باشیم
بعضی حرفها نخ نامرئی محکمی هستند: هر چی باشه پدر بچههامه. هر چی باشه مادر بچههامه. بعضی حرفها آنقدر زَهرند که پادزهری برایشان نیست: میتونی بری حالام کسی

عشق ناکام
انگشتان نور به چشمانش رسید. به یکباره چشم گشود. چشمان سیاه بازغش¹ را به سوی پنجره گرداند. آسمان آبی نقرهگون با خورشیدی که تازه پرتو افشانی از سر گرفته

کتاب کارِعمیق۱
خب از امروز قرار هست که همزمان با خوانش کتاب کارِعمیق، بخشی از مطالب آموزنده و مفید آنرا با شما در میان بگذارم. اول از خود کتاب

تمرکز و کار عمیق
دو روز پیش در حال ترددی هدفمندانه در اینیستاگرام بودم که کلیپی جلوی چشمم سبز شد. فردی به نام جاگی واسودو که یک یوگی و عارف اهل هند است

جوان آبی پوش و خاکستر
ساعت ۰۶:۳۰ صبح پارک: دور تا دور حوض بزرگ وسط پارک با دوستم در حال پیادهروی بودیم. نسیم سرد لطیفی در جریان بود. درختان سبز سبز بود و

هوش مصنوعی، چالش پیش رو
به نظر جالب و حتی خندهدار بود. شادمهر داشت با صدای مهستی میخواند آنهم کاملن طبیعی. آقای کارشناس با چهره انسانی اما با حرکاتی خشک و بی روح در
دستهها
- بزرگان (۱۲)
- پادکستها (۲۲)
- تاملات (۹۶)
- توسعه فردی (۹۶)
- تولید محتوا (۱۱)
- حرفهای خودمانی (۳۰)
- خودشناسی (۲۲)
- داستان کوتاه/ داستانک (۲۱)
- شعر (۱۴)
- طنز (۹)
- کاریکلماتور (۱۲)
- کلمات (۱۹)
- مقاله ها (۳۱)
- نشستی با کتابها (۱۱)
- نویسندگی (۲۳)
- وبلاگ (۱۱۷)
- وبلاگ دوستان (۱۸)
- وحشت (۲)
- ویدیوها (۳)
آخرین دیدگاهها