تازه نوشته ام داغ بخوانید

مهمان یادداشت امروز: صبا

یادداشت امروزم حاصل حس خوبی است که از نوشته های صبای عزیز گرفتم. صبا مددی، دختری دوست داشتنی و پر از شوق زندگی که بزرگتر از سنش میداند، میفهمد

لحظه مرگ

پیاده روی امروز مثل هر روز بود با این تفاوت که وسط سنگ فرشهای کف پارک جسد یک گربه بینوا افتاده بود. احتمالن با سگی جانوری در افتاده و

بنویس کم نیار

  من ۱: بنویس ،کم نیار مگر نگفتی آن یک روز را ( منظورش ۱۹ مهر ماه است که یادداشتی در وب سایتم ننوشتم) که رد کردی و ننوشتی

حقوق زنان در گذر زمان

به گذشته فکر میکنم، به سالهای خیلی دور. به روزگاری که مردان میتوانستند به نام عرف و سنت جان یک انسان را بگیرند، بدون اینکه کسی مواخذه شان کند،

سفرنامه به روایتی جدید

مسافرت کوتاهمان به بندر انزلی بود. در این سفر نامه نمیخواهم قدم به قدم جاهایی که رفتیم و آنچه را دیدم  را گزارش دهم، بلکه می خواهم  به صورت

توقفی کوتاه برای شروعی جذاب تر

دست به عصا بودم. مراقب بودم که از مسیری که 121 روز قدم به قدم طی کرده بودم و حالا پرچم پایان سبزش از دور داشت برایم دست تکان

توجیه برای فرار از تجربه جدید

یادداشت امروز براساس گریه های کودکی است که نمی خواست به مهد کودک برود. خانم مربی از مادرش پرسید اسمش چیست؟ صدای آرام مادرش را نشنیدم مربی گفت :

خدابازی1

من اگر خدا بودم الان چه میکردم؟ من اگر خدا بودم، در این برحه زمانی با توجه به کمبودها و بی انصافی درباره حقوق زنان، پیامبری میفرستادم تا حقوق

بودنی متفاوت تر

اصلن گاهی نشانه ای از بودنمان در دسترس نیست. نه اینکه بمیریم و نباشیم ها نه. اما بودنمان بیش از یک جاندار که میخورد و میخوابد نیست. حتمن برای

نگاهی کوتاه به ضرب المثلها

گاهی برای اینکه به نوشته هایمان جان دهیم  و موضوع و مفهومی که میخواهیم ابراز کنیم، برای مخاطب روشن تر شود، میرویم سراغ تشبیه، تمثیل و استعاره. درست مثل