مهارت مدیریت هیجان

در این یادداشت نگاهی به مهارت مدیریت هیجان که از عوامل موفقیت فردی و اجتماعی میباشد، داشته ام.

سوال: این مهارت چه کمکی به موفقیت در حوزه توسعه فردی دارد؟

جواب این است که ما در بسیاری از مواقع به دلایل هیجانات منفی و یا بروز هیجانات مثبت در شرایط نامناسب باعث ایجاد: آشفتگی روانی و بیماری جسمی برای خود،  از دست دادن دوستان، پایین آمدن وجهه اجتماعی خود، باعث قضاوت نادرست دیگران درباره عملکرد و سوء تفاهمات بسیار  و همچنین آسیبهای جبران ناپذیری به خود و دیگران می شویم .

حال بپردازیم به کلمه هیجان، اصلا کلمه هیجان به چه معناست؟

1 – آشفته شدن  2 – برانگیخته شدن ( لغت نامه دهخدا)

جوشش، شور و در لغت نامه معین حتی به معنای خشم و غضب هم آمده است.

اما در کل و معنای عامیانه هر احساسی که در ما غلیان پیدا کند و نمود بیرونی بسیار مشخصی داشته  باشد چه مثبت و یا منفی آنرا هیجان مینامیم.

مثلا ما از دیدن یک دوست که سالهاست ندیدیمش، ذوق زده میشویم، هیجانی مثبت

یا ما با یک اتفاق بسیار ظالمانه در حقمان بسیار خشمگین میشویم، هیجان منفی

علامت هیجانهای احساسی مثبت یا منفی ما :

تپش قلب، لرزش صدا، تنگی نفس، برق چشمان، سرخ شدن صورت، تنفس شدید ، دندان غروچه و …

اما سوال این است که آیا ما باید از ابراز احساساتمان جلوگیری کنیم؟

خب جواب منطقی به این سوال این است که هیجاناتی که باعث شود خودمان و یا دیگران متضرر شوند باید کنترل و مدیریت شوند.

فرض کنید شما از یک اتفاق آنچنان برآشفته شوید که نزدیک باشد فرد مقابل را مورد ضرب و شتم قرار دهید. معلوم است که این هیجان باعث آسیب به شما وفرد مقابل خواهد شد که نتیجه اش می تواند حتی در بدترین شکل ممکن به قتل هم بینجامد، پس در اینجا باید این خشم هیجانی مدیریت شود تا از عواقب بعدی آن مصون ماند.

اما در هیجانات مثبتمان هم باید از هوشمندی ابراز آن برخوردار باشیم، مسلم است که هیجان یک ذوق زدگی  از موفقیت برای خودمان در حالی که دوستمان دچار یک شکست شده است، نابخردانه و باعث ایجاد کدورت خواهد شد، پس ابراز احساسات مثبت نیز باید با توجه به شرایط صورت پذیرد.

در واقع عواملی که سبب ایجاد یک احساس هیجانی در ما میشود شامل موقعیت و افکار ماست که در شکل احساس بروز می نماید.

فرض کنید:

تصادف میکنید و خسارت جزئی به ماشین وارد میآید

فکر شما :

1- لعنتی، حالا باید ماشین را بدهم صافکار، ماشین از قیمت افتاد.

2- خدا را شکر به خودم آسیبی نرسید.

فکر شماره 1 در شما حس خشم هیجانی ایجاد می کند و در نتیجه باعث میشود در طول راه همه اش به خودتان و دنیا بد و بیراه بگویید و شاید با همین فکر و احساس بد باز هم دچار یک تصادف و یا اتفاق بدی شوید.

فکر شماره 2 یک حس شکرگزاری و آرامش در شما بوجود می آورد و دچار حس هیجانی منفی از این ماجرا نمیشوید.

در واقع بیشترین کاری که برای مدیریت یک هیجان و بویژه هیجان منفی باید انجام داد این است که فکر درست و مناسب و بی خطر را در لحظه داشت تا بر آن اساس احساس خوب و بهتری بوجود آید.

اما از جمله عواملی که میتواند به مدیریت هیجان کمک کند:

1- شناسایی هیجان:

که در واقع ما باید با رصد خود به نوع هیجانی که در لحظه در حال تجربه اش هستیم واقف شویم، این خودآگاهی میتواند تا اندازه ای باعث مهار و کنترل هیجان ایجاد شده شود.

2-تغییر شرایط:

فرض کنید که ما در موقعیتی قرار  داریم که باعث اضطراب، خشم، تنفر و یا دیگر احساسات هیجانی می شود که میتواند باعث رفتارهای خارج از چهارچوب شود در این صورت بهتر است که شرایط را تغییر دهیم.

3-تغییر افکار :

تغییر افکار کمک میکند رفتار و احساس ما متناسب با فکر جدید تغییر کند و از مرز هیجان منفی آسیب رسان دور شویم.

4- تغییر نقطه تمرکز توجه:

به جای اینکه به موضوعی که در رویداد باعث غلیان احساسمان میشود به حواشی امن تر موضوع که چندان احساسی را بر نمی انگیزد توجه کنیم:

مثلا فرض کنید فردی که از او نفرت داریم در یک مهمانی است که با دیدنش مشتمان جمع میشود و دندان قروچه مان شروع میشود و نمی توانیم شرایط را تغییر دهیم، به جای تمرکز روی فرد مذکور بهتر است از عوامل شادی افزای مهمانی مثل لذت بردن از با هم بودن دوستانی که باعث آرامش و دلخوشیمان هستند بهره مند شویم و تمرکز مان روی رویدادهای دلپسندمان باشد.

5- تغییر واکنش:

این موضوع کمی خلاقیت و همت میطلبد اما اگر در انجامش برای بار اول موفق باشید قدم موثری برای کنترل هیجانات خود برداشته اید و از این به بعد راحت تر میتوانید احساساتتان را مدیریت کنید.

به جای خشم از یک رویداد سعی کنید اگر میتوانید کاری برای حل مشکلی ک باعث آن رویداد خشم آفرین میشود بکنید و یا اگر نمی توانید، به جای خشم سعی کنید ناراحت باشید و بعدبی تفاوت، اندک اندک غلظت احساستتان را کم کنید تا بدینگونه هیجان یک خشم به یک ناراحتی کم عمق تبدیل شود.

به عنوان نمونه یادم می آید که طی اصرار نزدیکان قرار بود برای گردش یکروزه بیرون برویم و بی علاقگی من به این سیاحت تبدیل به خشم شده بود، اما در یک لحظه به خود گفتم تو الان در شرایطی هستی که دوست نداری، اما آیا ادامه این خشم کمکی به تو میکند ، آیا غیر از این است که حالت در تمام این مدت بد خواهد بود؟

بعد در یک حرکت 180 درجه ای تغییر افکار،با خود گفتم خب من انتخاب میکنم که از این توفیق اجباری لذت ببرم، من این فکر را کنار میگذارم و فکر جدید که چگونه میتوانم کاری کنم که به من خوش بگذرد را انتخاب میکنم و با این انتخاب احساسم 180 در جه تغییر کرد و به یک آرامش و لذت رسیدم و از قضا آن گردش هم خوش گذشت.

6- تنفس عمیق و مکث چند ثانیه ای در لحظه نیز میتواند از شدت هیجان مضر ما کم کند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. زهرا جانم تو خوش خلق ترین و عاقل ترین دوستی هستی که دارم. به موضوع بسیار جذابی اشاره کردی. خود من همین امروز می خواستم سر یه قضیه ای عصبانی بشم. بعد گفتم یه دیقه وایسا. اینی که می خواد همه چی رو بریزه بهم، خودتی؟ دیدم خودم نیستم، خشمم از اون آدم منو کور کرده. بعدش به خودم گفتم من آدمی نیستم که بخاطر عصبانیت واقعیت رو نبینم و به همین راحتی یه فاجعه ای رو که داشت می رفت رخ بده رو کنترل کردم.

    1. ممنونم صبای عزیزم . آفرینها به تو. میدونی که امروز برای همیشه یه قدم از خودت جلو زدی. 👏❤️

  2. به خدا من همه ی این ها رو می فهمم ولی در مرحله ی اجرا ضعیف عمل می کنم و اجازه میدم خشم کنترلم کنه. جای این که خشم رو کنترل کنم. ولی این مثال هایی که زدین خیلی خوب و کاربردی بود. این بار حتمن این ها رو در نظر می گیرم و همه ی گزینه های ممکن رو بررسی میکنم و سریع واکنش نشون نمیدم. به امید خدا

    1. خیلی عالیه که اینها رو میدونین سارا بانوی عزیز. این یعنی 50 درصد داستان حله و با کمی همت و تمرین از پسش عالی بر میاین. باید از موقعیتهای کوچک شروع کنیم و با تغییر واکنشمون از بد به بهتر و خوب و خوبتر جلو بریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *