گزارشی کوتاه از مطالعه کتاب چیرگی

شاید کسل کننده باشد که بخواهم هر روز گزارش روزانه مطالعه یک کتاب را اینجا بیاورم، اما شاید گه گدار عنوان کردن تکه ای از آن بد نباشد.

 

مینی گزارشی از مطالعه کتاب:

چیرگی

نوشته رابرت گرین

 ترجمه» آرسام هورداد

 

به جای حرکات چشم، کتاب را برای خودم روخوانی کردم، مکث کردم و برخی قسمتها را تکرار کرده و علامت زدم.

 

روز اول :

سخن مترجم

در این بخش آقای آرسام هورداد که اسم شکیل و گیرایی دارد و البته ترجمه زیبا و روانی تا به اینجای کار، از کلام جدی و کاریزماتیک رابرت گرین در مقابل قلم عامه پسند و لطیف مارک منسون می گوید و با تعریفش از کتاب آتش اشتیاقم را شعله ور تر میکند تا هر چه زودتر بشینم پای حرفهای این جدی کاریزماتیک.

 

روز دوم :

ص14  تا  ص23

با همین چند صفحه اول مقدمه، نظر مترجم را تایید میکنم.  رابرت گرین را مجسم میکنم که روی یک صندلی چوبی پشت میزی چوبی نشسته و در حالی که کاملن جدی است و نبوغ را میشود توی چشمانش دید،با زاویه سر رو به بالا، بدون اینکه زیاد پلک بزند، برایم با صدای رسا از موضوع مهمش حرف میزند و من جرات نمی کنم حتی وسط حرفش لبخند بزنم.

از حرفهایش در می یابم که در واقع  ابزار کار، ذره بینی از دقت و تمرکز  است با نانو تلاش موثر برای رسیدن به موفقیت و خلاقیت.

همه ما ، زمانیکه در مقابل ضرب الاجلی و یا تحت  شرایطی خاص ملزم به انجام کاری میشویم، این تلاش ، دقت و تمرکز فزاینده را به یکباره بدست میاوریم و بدین ترتیب خلاقیت و نبوغ درونیمان نمایان می شوند و ما را شگفت زده میکنند.

در واقع چیرگی ( استادی) یعنی به چنگ آوردن و حفظ کردن حجم وسیعی از دقت، تمرکز و تلاش موثر در انجام هر کاری بدون حواس پرتی و هپری هپوتی .

 

یک تجربه کاری:

در زمان اشتغال به یاد دارم که مدیر عامل از یک جلسه مهم استانداری پیام تلگرافیش را اینگونه مینوشت :

سلام

زمانلو آمار …  زود

و من در آن لحظه دگمه stop تمام افکار و کارهای دیگر را میزدم و  آنچنان در خود فرو میرفتم و نگاههای جدیم به صفحه مانیتور دوخته میشد که گویی قرار است از مانیتور اعتراف بگیرم و  سیستم بیچاره هم انگار با اضطراب فراوان سعی میکرد هر جور شده خیلی زود گزارش را بگذارد کف دستم که از بس دستپاچه میشد هی خطا میداد و آب دهانش را قورت میداد و من را عصبی تر میکرد.

انقدر با تمرکز و دقت حواسم به کار بود که حرفهای همکارم را نمی شنیدم و حس نمی کردم که روی توک صندلی نشسته و در حال کشف راه های جدید در اکسلم و هر آن امکان سقوطم از صندلی وجود دارد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

9 پاسخ

  1. به به زهرالی.
    اول سلام.
    دوم کلام.( نمی‌دونم اینو واسه چی نوشتم. شبیه نوبت صبا آ می کُنَده.)
    سوم زهرالی تو چطوری اینقدر می‌تونی شیک و با کلاس بنویسی با؟ واقعن غبطه می‌خورم به این خوشگل نویسیت.
    ساغ الین منیم باشیمدا (دست راستت رو سرم)
    راستی بذار یه چیزی بگم. چیرگی فوق‌العاده است. از تاثیرگذاریش فقط همینو بهت بگن که من درصدد به گند کشیدن یک موقعیت جدید بودم. ناراحت بودم رفتم چیرگی رو خوندم. ذهنم عاقل شد و من تونستم یه فاجعه رو تبدیل به یه اتفاق بسیار بسیار خوب بکنم.

    1. ممنون صبا بالا
      تو خودت که قشه مینویسی روان نویس خوشنویس
      سنین د دست راستین منیم باشیما بالی یاغلی نویس قیز ( دختر شیرین و روان نویس )

      چقدر عالی آفرین به تو برکانا
      منم خوشم اومده البته امروز هنوز نخوندم
      میرم میخونم.

    1. اره عزیزم آقای کلانتری گفته بود
      من یادم رفته بود صبا بالا یادم انداخت و خیلی تاکید داره دوباره هر دو بخونیمش . البته برای اون دوباره است برای من همین یه باره

  2. اول ازت تعریف کنم که من امروز حکایت های سعدی که تو کانال یوتیوپ بود رو دیدم و گوش دادم و صدای قشنگت باعث شد از حکایت ها لذت ببرم. و دوم اینکه منم میرم چیرگی رو می خرم. فکر کنم قبلا هم از این آقای رابرت گرین یه کتاب خوندم ولی یادم نمیاد چی بوده ولی همون موقع هم دوستش داشتم.
    فعلاً

  3. اولن سلام به روی ماهت لیلون خانم گل
    دومن من میخواستم پیام بدم آقای کریمی زودتر پیام داده بو د و در نتیجه ضایعانه به غروب زیبای پاییزی فقط نگریستم.
    سومن ممنونم عزیزجان و خوشحالم دوست داشتی ( استیکر قلب)
    آره لیلون حتمن بخر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *