اینکه ما انسانها موجودات اجتماعی هستیم و باید در کنار همنوعان خود باشیم، موضوع تازه ای نیست و همه کم و بیش میدانیم که زندگی بدون اینکه با انسانهای دیگر تعامل داشته باشیم سخت و طاقت فرسا خواهد بود.
اما موضوعی که وجود دارد این است که گاه ما در بحبوحه ی روابطمان با دیگران از خود و خلوت درونیمان دور میشویم که البته این روزها جای روابط و دورهمی ها را شبکه های اجتماعی به طور محسوسی پر کرده است.
در حقیقت تا وقتیکه اوضاع خوب است و مشکلی پیش نیامده نیاز به وجود یک دوست یا عزیزی که بتوانیم درد و غممان را برایش بازگو کنیم تا بلکه کمی از آلاممان کم شود، احساس نمی شود.
برای همه ما در زندگی اوقاتی پیش آمده که سردرگم، دلشکسته ، افسرده و ناامید شده ایم و دنبال کسی بوده ایم که ما را درک کند، سنگ صبوری باشد برای التیام درد و اندوهمان.
اما به تازگی به این نتیجه رسیده ام که آنگاه که به در و دیوار میزنیم تا کسی را برای شنیدن درد و دل خود پیدا کنیم، میشکنیم و آن موضوع به ظاهر تلخ که قرار است سبب ساز رشد روحی و فکری ما شود از درجه اعتبار ساقط میشود.
تجربه داشتن ساعاتی غمگین و ناامید کننده که به دنبال عزیزی بودم تا بلکه کمی از اندوهم را با او در میان بگذارم ، یک آن به خود گفتم، اخر مگر جز خدا نزدیکتر هم هست؟
این همه خدا میگوید یاد من آرامبخش است یعنی چه؟
صدا کن تا اجابت کنم یعنی چه؟
این همه گفته بیا و به من حرفهایت را بگو حالا در به در دنبال انسانهایی هستی که آنها هم مثل خودت محدودیت قدرت دارند و تازه بعد از اینکه درددل خود را به آنها بگویی در واقع بابی از ضعفهایت را پیش رویشان گشوده ای و اصلن از کجا معلوم که بتوانند کمکت کنند.
شاید در این لحظه با این جمله بگویید که خب خدا عقل داده که برویم از انسانهای خوب و آگاه بپرسیم و راهنمایی بگیریم.
اما من میگویم نه در مرحله اول باید همه چیز را با خود خدا بی واسطه در میان گذاشت و خود او برای گره گشایی و یا تبدیل حالمان به حال بهتر راه را نشان میدهد که به سوی چه کسی برویم و چه بگوییم و چه بکنیم؟
نکته این است که باید ندای درون را شنید و نشانه ها را دریافت…
اصلن نفس همین درددل کردن با خدا انقدر آرامت میکند که اهمیت موضوع بغرنج برایت کم و کمتر میشود.
این درددل کردن با خدا علاوه بر آرامش عمیق و پایداری که در انسان پدید می آورد، یک احساس اعتماد به نفس و استقلال هم میدهد که بدور از وابستگی حضور و تسکین بخشی دیگران، تجربه عبور و تحمل از درد و غم رخ دهد.
تجربه هایی که در این زمینه داشتم مرا به نوشتن این یادداشت سوق داد.
و یکی از راههایی که میتوان به زیبایی با خدا حرف زد نوشتن است…
نوشتن از آلام و دردها، از غمها از ناامیدیها از انتظارات و هر آنچه که دلتنگمان میکند یا سردرگم.
در این پادکست از نوشتن و تجربه ای که داشته ام گفته ام.
2 پاسخ
جانا سخن از زبان ما می گویی…
زنده باشی صباجان