امروزه روز چگونه میتوان مادر خوبی بود؟

دیروز همپای خواهر زاده هایم نشستم به تماشای برنامه کودک

بچه های دهه نودی زرنگ و پر انرژی

من به آنها لقب هیولای کوچک داده‌ام، نه اینکه خاله نامهربانی باشم که همه اش دعوایشان کنم ها نه.

آنها به طرز وحشتناکی کنجکاو هستند و می خواهند از همه چیز سر در بیاورند، همه آنهایی که یک کودک دهه ۹۰ و یا ۸۰ دارند با من موافقند که با وجود سن کمشان هوش عجیبی در بکارگیری گوشی و یا وسایل ارتباط جمعی از خود نشان می دهند.

گاهی حتی خیلی بهتر از ما بلدند با گوشی کار کنند، انگشت به دهان می مانی.

نسل بچه های امروز کودکان نترسی هستند که دوست دارند همه چیز را تجربه کنند.

دیروز وقتی که کنار بچه ها نشستم به تماشای برنامه، دیدم که چقدر از اینکه در کنارشان در حال تماشای برنامه مخصوص آنها هستم خوشحال و ذوق زده اند.

چقدر دلشان می خواهد ما هم همپای آنها بخندیم، حیرت کنیم و در دنیای کودکانه آنها سیر کنیم.

خواهرزاده ام در طول برنامه مدام در حال هیجان افزایی برنامه بود که یک وقت وسط برنامه پا نشوم بروم.

این شور و شعف مرا کمی غمگین کرد و به تامل وا داشت.

در این فکر بودم که کودکان امروزی چه بسا مظلوم تر از بچه های دهه شصتی هستند.( آخر بچه های دهه شصتی پرچم دار مظلومیت هستند.)

دهه شصتیها در بحبوحه نبود امکانات و جنگ بود که وارد بازی دنیا شدند، اما کودکان امروز در فضای سرشار از امکانات و دانش و آگاهی به دنیا می آیند اما انگار کسی حوصله زیادی برای همراهی و بازی با آنها ندارد.

اغلب مادران امروزه شاغل هستند و کار بیرون به هر رو باعث خستگی روانی می شود و دیگر حوصله شلوغی و سر و صدای بچه خارج از توان می نماید.

زندگی هایمان اغلب در یک قوطی شیک آپارتمان می گذرد که با یکی دوبار ورجه وورجه بچه ها صدای همسایه بلند می شود.

تمرکزمان روی این است که اوقات بی کاری کودکمان را پر از برنامه زبان و ورزش و هنر بکنیم تا برای آینده اش سرمایه ای داشته باشند و  کمی از هیجانات و پتانسلی که جای برای تخلیه اش ندارند را به این ترتیب در مسیر درست هدایت کنیم.

در حالیکه کودکی ما در حیاط و کوچه و بازی با همسن و سالانمان گذشت و مادری داشتیم که همیشه در خانه ششدانگ حواسش به ما بود.

موضوع این است که کودک امروز از آرامش و مهر مادرانه چقدر سیراب می شود؟!

چرا در جامعه انسانی رفته رفته عواطف کمرنگ می شوند؟

پر واضح است که به  خاطرشرایط بغرنج اقتصادی و ناکارآمدی نظام اجرایی ما چاره ای جز تلاش بیشتر نداشته و بیشتر پتانسیل وجودی خود را برای رفاه و معیشت زندگی مصروف داشته ایم، اما مثل برداشتن دو هندوانه با یک دست است که به هر حال یکی خواهد افتاد. میبینی در حال سگ دو زدن هستی و از حضور مهربان فیزیکی خود در خانه کاسته ای.

کودک در کنار رفاه اقتصادی به عاطفه و توجه معنوی هم نیازمند است.

اولین معلم کودک مادر است و فرص کنید یک معلمی دارید که  مشغله ذهنی فراوانی دارد و مجبور است علاوه بر درس دادن شما به مدت طولانی کارهای بیرون از خانه را هم انجام دهد. آیا او حوصله و تمرکز کافی برای آموزش به شما را خواهد داشت، مسلما نه؟

یک معلم باید آنقدر آرامش خاطر داسته باشد که صرفن تمرکزش بر یادگیری کودک  باشد.

از این صحبت‌ها شاید بوی مخالفت من برای اشتغال زنان به مشام برسد و مدعیان آزادی و حقوق برابر زنان بر من خرده بگیرند، اما واقعیت این است که من به عنوان یک زن در این مقال سخن می گویم و خود مزه اشتغال در اجتماع را هم چشیده ام، اما به نظرم زنان و مادران جایگاه ویژه خود را بدست نیاورده اند.

یک مادر آنقدر باید در خانه از لحاط آرامش، عاطفه و عزت نفس تامین باشد که صرفن تمام توان خود را برای تربیت کودکی که قرار است آینده خود، دیگران و حتی کشور را رقم بزند را به کار بندد.

افزایش انگیزه و عزت نفس مادر خانواده از راه استقلال او بوجود می آید،  شاید موضوع مقرری برای مادران ایده خوبی باشد تا  مادران بدون احساس وابستگی با عزت نفس به پرورش عاطفی و روانی کودک خود بپردازند.

از دامن زن مرد به معراج می رود.

زن با یک دست گهواره را تکان می دهد با دستی دیگر دنیا را.

اینها  صرفن جمله های زیبا برای پروفایل و پست و استوری نیستند، اینها مفاهیم حقیقی را بیان می کنند که ساعتها جای بحث و تامل دارد.

از سویی شتاب  و غرق شدنمان در دنیای دیجیتال نیز ما را از توجه به عمق زندگیمان باز داشته، خیال می کنیم که با تامین رفاه خانواده و ثبت نام کودکمان در چند کلاس هنری ورزشی مهارتی، وظیفه مان به عنوان پدر یا مادر را به سر حد غایت به انجام رسانده ایم اما  آمار خودکشی، ابتذال، طلاق و انواع بزه می گوید که ما موفق عمل نکرده ایم.( البته که نظام آموزشی و فرهنگی هم به اندازه خودش مقصر است)

امروزه دیگر جمع خانواده ها به صمیمت قبل نیست.

مادری که دیروز مرکز کانون خانواده بود و تنظیم کننده گرمی و صمیمیت اعضای خانواده، حالا دوشادوش مرد خانه در تامین اقتصاد خانواده می کوشد و در کنارش باید به مسئولیت مادری و همسری خود هم بپردازد.

یک انسان مگر چقدر بنیه و توان میتواند داشته باشد، اکثر قریب به اتفاق زنان امروزه مبتلا به انواع و اقسام بیماریهای جسمی و روحی میشوند که عواملی چون خستگی بیش از حد و عدم تامین نیازهای جسمی و روحی بر این مشکلات دامن میزند.

با وجود اینکه پای ثابت بازی با خواهر زاده هایم هستم اما خواهر زاده ام می گوید خاله ببین هنوز برنامه تمام نشده ها، الان قسمت دوم شروع می شود، او دلش پر می زند که کنارش باشم و تا ته برنامه را با  او تماشا کنم این یعنی آنهاز ا لحاظ عاطفی نیاز به غنای حضورمان در کنارشان دارند.

سخن دراز است و قلندر بیدار، سر فرصت باید مقاله ای بنویسم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. بخش نخست متن را من هم احساس کرده‌ام. و می‌دانم دخترم خیلی لذت می‌برد وقتی کاری را با هم انجام می‌دهیم. دربارۀ بخش دوم به دید من یک انتخاب شخصی‌ست. من می‌توانم بین کارم و توجه به بچه‌ها تعادل برقرار کنم. الان که بچه‌هایم مدرسه نمی‌روند و به حضور من در خانه نیاز دارند کنارشان می‌مانم که خودم با دنیا آوردنشان این مسئولیت را انتخاب کرده‌ام. در خانه کار می‌کنم. ممکن است این شرایط برای همه فراهم نباشد. در آن صورت هم من و دیگری نمی‌توانیم به او بگوییم چون مجبوری کار کنی نباید بچه‌دار شوی.
    تربیت بچه کار دشواری‌ست. و الگوی واحدی وجود ندارد که برای همۀ بچه‌ها و همۀ خانواده‌ها مناسب باشد. هر خانوادۀ سالم و عاشقی راه خودش را پیدا می‌کند.
    و دربارۀ این که بگوییم زن باید این‌طور باشد یا نباشد.. می‌دانی هیچ‌کس کاملن زن یا کاملن مرد نیست. هر انسانی آزاد است. فقط باید مسئولیت کارها و انتخاب‌هایش را به عهده بگیرد.
    فیلم زیر سقف دودی را حتمن دیده‌ای. جامعه امروز به زن مستقل و قوی احترام می‌گذارد. و مادری که تعامل با همکاران، استقلال مالی، رشد و همۀ مزایای داشتن شغل را تجربه کرده ممکن است بهتر از پس آموزش بچه‌ها برای ورود به جامعه برآید.

  2. سارا بانوی عزیز
    سپاس از اینکه به این زیبایی و نکته سنجی موضوع را تبیین کردین
    موافقم، زن مستقل هم از لحاظ درونی عزتمند است و هم از نظر وجهه اجتماعی.
    داستان هنر ایجاد تعادل است و من اغلب شاهد مادران شاغلی بوده ام که بواسطه غرق در کار از تربیت درست فرزندانشان باز مانده اند، مسئولیتی که مهم تر از کسب و کار است و آینده یک فرد را رقم میزند.
    برقرار و کامیاب باشین دوست خوش فکر و خوش قلمم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *