آسمان شب

دیروز به شب رسیدم و برنامه پیاده روی از لابلای سطرهای کاغذ داشت چپ چپ نگاهم میکرد.

با لبخندی به لب سری به تاسف تکان دادم که متاسفانه کاری از دستم بر نمی آید و امروز باید بی تیک سر کنی.

چند ثانیه از این تاسف نگذشته بود که جای خالی تیک انجام یک کار جدید توجهم را جلب کرد.

دو کار انجام نشده برنامه روزانه و در این هنگام فکری مثل جرقه در ذهنم روشن شد.

یک تیر و دو نشان.

پیاده روی ساعت 12 شب، هم پیاده روی است و هم یک تجربه جدید.

رفتم حیاط و در تاریکی زیبای شب شروع کردم به قدم زدن.

تک و توک چراغ همسایه ها روشن بود.

بعد از اینکه تقریبن 20 دقیقه ای پیاده روی کردم، ایستادم و به آسمان زل زدم.

چقدر زیبا بود، تا به امروز عظمت خدا را تا به این حد حس نکرده بودم، غرق در شعف بودم .

گویی اولین بار است که یک شگفتی را میبینم.

آخرین بار یادم نمی آمد که کی به این آسمان سیاه نگاهی از تامل انداخته باشم.

آسمان پر بود از ستاره .

ستاره هایی که با نور کم و زیاد سو سو میزدند، مریخ که از همه روشنر و بزرگتر دیده میشد.

ستاره قطبی، دب اکبر و دب اصغر همه به وضوح دیده میشد.

البته نتوانستم ماه را ببینم.

از اینکه روز را به شب و شب را به روز میرسانیم بدون اینکه سرمان را بالا کنیم و نگاهی به این آسمان شب که زیباتر از حتی آسمان روز است داشته باشیم، تاسف برانگیز است.

سکوت وهم آلود شب، خلوتت را رنگ و بویی دیگر میدهد، انگار همه به احترام این تنهایی و خلوت مهر سکوت بر لب دارند و با مهربانی نگاهت میکنند.

رنگ منحصر بفرد شب آرامش ژرفی به وجودت میدهد.

بیایید هر شب، قبل از خواب لااقل چند دقیقه به آسمان شب چشم بدوزیم.

حتم دارم این بوم سحرآمیز راهی است به دنیای ناشناخته درون، آنجا که نور و زیبایی است و وجد از وجود.

حیف است شب را ندیده چشمهایمان را ببندیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *