امروز به این موضوع فکر میکردم که من وشمایی که علاقمند به توسعه فردی هستیم، حتمن کتابهای بسیار و آموزشهای مختلف در این زمینه را پشت سر گذاشته ایم و میتوانیم برای یک مخاطب با حوصله ساعتها سخنرانی کنیم.
اما چرا در مواردی که باید همان آموخته ها را به کار ببریم، عقب نشینی کرده و طبق خود قبلیمان عمل میکنیم؟
چندی پیش در این یادداشت به گونه ای دیگر به این موضوع پرداخته بودم،اما امروز از منظری دیگر میخواهم به آن بپردازم.
فرض کنید که همیشه از یک راه ثابت به محل کار خود میروید .
این راه چون در دفعات بسیار و مستمر در طول سالها تکرار شده است، شما میتوانید با ماشین و یا حتی پیاده، چشم بسته بدون اینکه توجه خاصی معطوف طول مسیر بکنید، سر کارتان حاضر شوید.
اما اگر بخواهید یک راه جدید را امتحان کنید، باید اول در آن مسیر جدید قرار بگیرید.
یعنی باید ابتدائن مکث کنید و راه جدید را در پیش گرفته و راهی شوید.
این درست همان روال رفتارهای ماست.
ما همیشه براساس الگوهای غالب رفتاریمان واکنش نشان داده و رفتار کرده ایم و آن رفتارها به صورت ناخودآگاه از ما سر میزند.
مثلن ما از تاریکی میترسیم.
خب هر وقت هوا تاریک شود یا به جایی برویم که تاریک است، پیش فرض رفتاری ما ترس است و این دیگر یک انتخاب نیست بلکهدر لحظه شروع میکنیم به ترسیدن.
اما فرض کنیم که بخواهیم یک الگوی جدید برای مواجهه با همین تاریکی در خود ایجاد کنیم.
بگذارید کمی فانتزیش کنیم، مثلن هر وقت در تاریکی قرار گرفتیم، سوت بزنیم.
برای اجرای این الگوی رفتاری جدید، ما باید مکث کنیم و به جای ترس و لرز همیشگی و یا همزمان با آن ، سوت بزنیم.
فرض کنید همین کار را چندین بار انجام دهیم دیگر کم کم این رفتار میشود یک رفتار تعریف شده برای ذهنمان که دیگر نیاز به مکث و سوییچ کردن ترس به سوت زدن نمیشود.
در سایر رفتارهای متداولمان نیز داستان همین است، در واقع با یک مکث ما خود را در مسیر یک رفتار جدید قرار میدهیم.
بگذارید رفتار دیگری مثل عصبانی شدن را بررسی کنیم:
خب روشهای مختلفی از سوی روان شناسان و کارشناسان رفتاری برای مهار عصبانیت و یا تغییر واکنش توصیه شده است، اما واقعن چقدر به آنها عمل میکنیم؟
کودکمان شیطنت میکند وما به سرعت عصبانی شده و پرخاش کرده و حتی تنبیهش میکنیم.
اما اگر این بار وقتی شلوغی کرد، مکث کنیم و چند نفس عمیق بکشیم و این فکر را در خود ایجاد کنیم که من هم در کودکی کم شیطنت نکرده ام ، مواجهه ما با کودکمان منطقی و اخلاقی تر میشود.
در واقع با یک مکث، ما رفتار پیش فرض پرخاش و تنبیه را به تنفس عمیق و تفکر مثبت سوییچ کردیم.( فارسیش میشود برگرداندن ولی حس میکنم آن تبلور معنایی را چندان نمیرساند برای همین ترجیح دادم بگویم سوییچ )
آنچه که در زندگی امروزه به شدت به آن نیاز داریم، همین مکثهای ما برای سوییچ کردن به رفتار درست است.
سوییچ کردن روی آموخته هایمان برای کاربردی کردنشان.
پس از مدتی با سوییچ کردن روی رفتار خوب جدید ، آن رفتار به عنوان پیش فرض ذهن و قالب رفتاریمان در خواهد آمد.
پس بهتر است در مواجهه با هر موضوعی، مشکلی، واکنشی و … چند ثانیه مکث کنیم و انتخاب کنیم که رفتار درست چیست؟ و بر آن اساس عمل کنیم.
سخت است اما با تمرین حتمن میتوانیم.
بی شک تغییرات شگفت انگیزی رقم خواهد خورد.
آخرین دیدگاهها