کلمه بازی 3

کلمات words

کلمه بازی و این بار کاریکلماتور و جمله سازی

 

کاریکلماتور

 

نخ

غرق رفوی خاطرات نخ نمای گذشته بود.

نخ و سوزن کیفشان با هم کوک است.

نخ نداده سوزنش گیر کرد.

نخ به نخ خاطرات پارچه که بدهی قواره ای میشود برای خودش.

نخ بی سوزن میمیرد.

نیش سوزن به پارچه نه از ره کین که نخی بر گرده پیشکش دارد.

نخ به نخ خاطرات گذشته را دوباره از نو بافتم.

دل سوزن برای نخ تنگ شده.

نخ افکارم را به پای دل بستم تا هوایی نشود.

 

پا

پا به پا کردم به امید آنکه مسیر زندگیم عوض شود.

به پای همه خاطرات گذشته، اشک ریختم.

پای همه سهل انگاریهایم را تنبلی بیل زده.

همیشه پای رفتنم را اشک چشمانت مانع است.

پای پایمردی که وسط باشد دست اراده بالاست.

تمام عشقم را به پای دلت ریختم.

رد پای ترس را در چشمانش دیدم.

بی دست و پاییم را پای ترسهایم میگذارم.

پا دری خانه پر از حرفهایی است که کفشها پست سر پاها میگویند.

 

جمله سازی با کلماتی جدید

آباد بوم / آب آشنا / آبار / آب آورد / آب چین / آب حیات / آبخانه /آبخست /آب خفته/ آبداده

آب آشنا : شناگر    آبار :سرب سوخته، توتیا      آب آورده : آنچه از خاشاک که سیل یا رود با خود آورده باشد       آب چین : هوله         آبخانه: مستراح

آب خست :ترش و فاسد شده    آب خفته: آب راکد          آبداده : تیز کرده

 

در آن آباد بوم به هر سو رو کردم، همه آب حیات بود و آبادانی.

برای چون من آب آشنایی، دیدن آب لاجرم معنایی جز تن به آب زدن نبود.

بعد از لختی آب تنی، آب به آب چین گرفته، مهیای رفتن به آبادی شدم.

آنچه از این آبادی در نظرم شگفت آمد، آبخانه ورودی آن بود که تا آنروز در هیچ آبادی نظیرش ندیده بودم.

زیر پایم پر از آب آورد بود و آب خفته ای محقر.

خاک نرم و مرطوب، نشان از طغیان رود در همین حوالی میداد.

از خورجین روی دوشم، آخرین سیب را برای خوردن بیرون کشیدم که دیدم آبخست است و جان مرگ شده. با ترشرویی پیش تر رفتم تا بلکه در آبادی به دکانی رسم و میوه و آذوقه راه برگیرم.

دیدم همه دکانها بسته و دکان آهنگری باز است،برق شمشیرهای آبداده اش زیر نور آفتاب چشم را میزد.

جلو رفته سراغ از خوار بار فروشی گرفتم که آهنگر گفت همه تعطیند.

دانست غریبه ام و گرسنه، گفت : اگر میهمانمان باشی، خرسند خواهیم شد.

ماندم ، دختر آهنگر با چشمان آبارش نگاهی کرد و به آرامی گفت: بفرمایید سر سفره

زان روز دگر ره سفر در پیش نگرفته و آبادی دیگر ندیدم.

حال شمشیرهای آبداده ام رونق فراوان گرفته و مرد آهنگر هم پدر بزرگ خوبی است.

 

از این به بعد ، به امید خدا در روزهای یکشنبه حداقل 10 کلمه جدید انتخاب میکنم تا با جمله سازی، قدمی در جهت افزایش دایره لغاتمان برداریم.

اگر خواستید شما هم میتوانید همراه باشید.

تمرین خوش آتیه ای است.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. انشالله در این تمرین حسابی آبدیده می‌شیم زهرا باجی. کاریکلماتورهات با نخ و پا من رو حسابی سر ذوق آورد.

    1. سلام داغ تنوری بر لیلون باجی
      داشتم نظراتو جواب میدادم
      دیدم چراغا روشنه و یه بوی خوب ادکلنی هم میاد
      نگو لیلون باجی بوردادی

      بله چرا که نه به امید خدا
      خوشحالم دوستشون داشتی عزیزم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *