دوستانی که داشتیم و داریم

همه ما در زندگی دوستان زیادی داشته و داریم.

از کودکی، مهدکودک گرفته تا همین الانش که در حال نوشتن و یا خواندن این مطلب هستیم.

برایم جالب بود که همه ما مدتی از زندگی خود را با افرادی میگذرانیم و ناگزیر تحت تاثیر و یا موثر بر آنها  واقع میشویم.

بیایید کمی ذهن خود را به چالش بکشیم و آلبوم خاطرات کودکی را در ذهنمان ورق بزنیم، گویی که سوار ماشین زمان شده باشیم

ببینیم  با چه کسانی روزگار گذرانیده ایم کوتاه یا بلند و چه از آنها به یاد داریم؟

چه آموختیم؟

چه تاثیرات خوب یا بدی بر ما گذاشتند؟

 

بگذارید کمی از دوستانم برای خودم وخودتان بگویم :

یکی از دوستانم کسی بود که در اولین روز مدرسه و کلاس اول با او آشنا شدم. هر دوی ما به یک قد و قواره بودیم و همواره در نیمکت اول کلاس مینشستیم.

آنچه که از او به یاد دارم، زرنگی و فرز بودن است. او وقتی که همه کلاس به موضوع شماره 1 فکر میکردند، او به موضوع شماره 1_1_1 فکر میکرد.

گاهی لبخندهای شیطنت آمیزی هم میزد که میشد حدس زد به خاطر هوشمندی که دارد، در حال ریختن طرح و برنامه ای است.

دوستی دیگر از زمان مدرسه را یادم هست که علارغم جریان غالب کلاس، براساس احساس و منطق خود عمل میکرد و هیچ وقت تحت تاثیر جو کلاس نبود، این منشش را خیلی دوست داشتم.

یکی از دوستانم از خوش خنده ترینهاست، او به شکل وحشتناکی از همه چیز خنده اش میگیرد، انقدر خوش خنده است که حتی وقتی حرف میزند،آدم فکر میکند همه اش دارد میخندد.

یکی دیگر از دوستانم که بعدن با او صمیمی تر شدم و امروز یکی از مشوقین من است، خانم دکتر پرستاری است که خیلی مهربان است، از مثبت اندیشیش درباره موضوعات خوشم میاید، او همواره دوست دارد به افراد حس خوب و با ارزش بودن هدیه کند.

دوستی دارم که مهربانی و رقت قلب فراوانی دارد. او دلش برای دیگران خیلی می سوزد.

آنقدر که او به فکر دیگران است و برای غصه ها و دردهایشان عذاب می کشد، خود آن دیگران این همه ناراحت نیستند.

از دوستان دیگرم، دختری است که در سکوت کارهای بزرگ میکند، او به شدت جسور است و بدون اینکه بخواهد کاری را در بوق و کرنا کند، آرام و با تمرکز هدفش را دنبال میکند.

او بی آنکه کسی حمایتش کند، با استقلال و جسارت برای اینکه معلومات تحصیلی خود را ارتقا دهد 6 ماه در کشور اسپانیا به دور از خانواده سپری کرد، او ایمان فعالی به خدا و کمکهایش دارد.

دوستی دارم که خیلی بامزه و خوش انرژی است، هر وقت دماغم میخارد یادش می افتم، هر وقت دماغش میخارید با ادا اطوار کودکانه و بامزه میگفت بچه ها ، کسی دارد پشت سر من حرف میزند.

او حالا مادر دو بچه است و به خاطر علاقه اش به خیاطی بدون گذراندن دوره های تخصصی خیاطی، با تلاش، هوش و صبوریهایش امروز میتواند لباسهای شیک مجلسی و حتی پالتو و لباسهای ضخیم زیبا برای خودش و خانواده اش بدوزد.

دوست دیگری دارم که نخبه است، مغز ریاضی است، انقدر در بحر ریاضی فرو میرود که باید با زیر دریایی بکشیش بیرون.

کشور آلمان برای مقاله های عالیش در زمینه ریاضی دعوت نامه بورسیه فرستاد، اما او به خاطر دلبستگی به خانه و خانواده اش، آنرا نپذیرفت و به حداقلهای ایران رضایت داد، او حالا با هوش سرشارش، استاد مشاور است و البته دبیر مدرسه!

دوستی دیگر دارم که در زمان دانشگاه تل پاتی عمیقی بینمان برقرار بود، ما همزمان به یک چیز فکر میکردیم و همزمان بهم پیام میدادیم.

بعد از دوری و اشتغال و داستان زندگی متفاوت هر کدام، دیگر تله پاتیمان ضعیف و ضعیف تر شد.

آنچه که در او هست و  دوست دارم،آرامش و بی خیالی است، مهربانی و مناعت طبعش.

با وارد شدن به دنیای مجازی و محتوا دوستان دیگری یافته ام .

دوستانی با دنیاهایی متفاوت و زیبا

دوستی دارم که با سن کمی که دارد، بزرگ فکر میکند و خوب و دلنشین مینویسد، این روزها در سلامتی خوبی به سر نمیبرد و امیدوارم هر چه زودتر حالش خوب شود.

دوست دیگری دارم که طنین صدایش کشمشی است؛ شیرین و لطیف، اصلن حس میکنی قبلن با او مدتها دوست بوده ای .

مهربانی را انقدر ماهرانه توی قلم زیبایش میریزد که انگار یک چای گرم توی روزهای سرد زمستان میدهد دستت.

دوست دیگری دارم که نگاه عمیقی به زندگی دارد، دوست دارد زندگی خودش و دیگران را بهتر کند.

او در کمال آرامش در کنار کارهای خانه و زندگی مینویسد، نقاشی میکند و نوشته هایش گاه آنقدر خونت را به غلیان درمیاورد که میخواهی ماشین بگیری بروی تهران و او را به آغوش بکشی.

دوست دیگری دارم پر از شور زندگی که گاه تله پایتمان با هم اوج میگیرد.

او با وجود سن کمش کتابهای زیادی قورت داده، او قلم گیرا، شیرین و حرفهای زیادی برای گفتن دارد، او جسورانه میخواهد دنیا را جای خوبی برای زندگی کند.

و …

دوستان خوب کم نبوده اند و هر یک با ورودشان به زندگیمان اثر خوبی از خود به جای گذاشته اند.

موضوع مهمی که وجود دارد، این است که ما با تغییر شرایط زندگی و انرژی که در وجودمان جاری است، گاه دستمان از دست برخی دوستانمان رها میشود و جای آن، دست دوست دیگری با شاخص و انرژی جدیدی را میگیرد که چه بسا در آن برحه به آن نیاز داریم و یا دوستمان به آن نیاز دارد و با هم در یک فرکانس مشابه ارتعاشی از زندگی را بریا یکدیگر خلق میکنیم.

و ما دوستان در کنار هم در حال بافتن لباس زیبای زندگی به تن روزها و رویاهایمان هستیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

16 پاسخ

  1. زهرالی توی این دوستات هانکیسی منم؟ اومدم اینو نوشتم بدونی صبا خر است نیست. گاو من است نیست. هنوز کلاس اول است نیست. صبا همیشه به فکرته. اما الان می‌خوابه و فردا میاد سایتت رو شوخوملیه.

  2. زهرا واقعا هضم این مسئله برای من اوایلش سخت بود که چطور میتونم با همه دوستام دوست بمونم و چرا بعد مدتی دوستی ها کمرنگ میشنو. بعدش دیدم تغییراتی که میکنیم ادم های جدیدی رو وارد زندگیمون میکنه و نباید دو دستی به خاطرات قدیم بچسبیم و سعی کنیم با دوستای جدیدم همون حس خوب گذشته رو تجربه کنیم.
    خودم و صبا رو شناختم تو دوستات ولی صدا کشمشی کی بود؟

    1. دقیقن لیلا
      بلوغ عاطفیمون کم کم که بیشتر میشه میبینیم همه اینا طبیعی و اصلن لازمه
      نگار نجفی عزیز … نگار تایمز 🙂

      1. من نگارتایمز رو میشناسم. اون یکی رو نه انشالله که هرچه زودتر سلامتیش رو به دست بیاره

  3. زهرالی جون جون من بی ‌نهایت دوست شماره‌ی دو رو ستایش می‌کنم.
    راستی احساس می‌کنم اونی که نوشتی این روزها در سلامتی خوبی به سر نمی‌برد منم. باجی من سلامت سلامتم. خیالت تخت. یه دوره‌ی خوددرگیری، خودزنی و خودپاکسازی فکری کوتاه مدت بود باجی. من برگشتم. سلامتِ سلامت. چقدر قشنگ نوشته بودی. آدم دلش می‌خواد دوستاش شکل دوستای تو باشن. شکل که منظورم کاراکتر بود.

  4. مدتی بود که نبودم. دوباره شوق خواندن قلم شما من رو به اینجا کشوند. چقدر خوب و گیرا می‌نویسید. امیدوارم همیشه دوستان خوب و ماندگاری داشته باشید.

  5. وووی خدا من که دلم رفت برای خودت و دوستای مهربونِ پر انرژیت. اینقدر قشنگ و ظریف همه دوستان رو توصیف کرده بودی که از راه دور با تک تکشون ارتباط برقرار کردم انگار دوستِ من شدن. این هنر زیبا نوشتن تو هست زهرای عزیز. حس کردم صدا کشمشی من باشم بعد باخودم گفتم نه دیگه توهم نزن😁 قربون این همه احساست. از نزدیک سعادت دیدنت رو نداشتم اما توی قلبم جایگاه ویژه‌ای داری زهرا جانم

    1. سلام نگار عزیزم
      دقیقن درست حس کردی مهربون جان
      زنده باشی گلم
      و تو هم همینطور جات خاصه تو دلم

  6. لذت بردم و جذب نوشته زیبات شدم زهرا جان. خیلی قشنگ دوستاتو توصیف کردی و خوشحالم اینقد رابط خوب و صمیمانه‌ای دارین. بمونین برای هم عزیزم.
    مانا باشی و هر روز موفق‌تر از روز قبل♥

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *