شب

 

 

شب

در طرحی از رنگ بی انتهای سایه دنیا

میخ ستاره ها را کوبید مرد شب،

روی پرده شب رنگ مخملین فامی

جای خالی خورشید

با چراغ ماه روشن شد

دستی بذر سکوت پاشید بردامن ذهن ناآرام

مرد شب هر روز! میبیند زیر نور ماه

روح عریان زمین، هوا، پرنده ، حیوان را

چشم خمار خواب در کوپه قطار تاریکی

در حال سفر به دنیای بدور از سایه ها میخندد

زندگی بی هیچ تقلایی گرم آغوش مرگ میخوابد

آن طرف تر از سیاهی ها

کنار رعشه حزین مرغ شب

زیر نور یک تیر چراغ برق

چرخ دستی مردی است

با بخار ارغوانیهای قند تلخانه

کمی جا به جا آن حوالی شاید دورتر

زنی با دلی پر آشوب

در حال گذر از خیابانهای شهوتران شهر

برای کودکان آرزو در این سرما  اشک می بارد

 

نی نوا   6 دی 1401

 

شاید از شعر امروزم، بوی سهراب به مشام رسد.

امروز چند شعری از او را ورق زدم، دنیای سهراب، دنیای بی کرانی است، که گره بند همه چیز از ذره ترین تا کلان ترینش روبانی سبز از احساس است که از عمیق ترین حفره های درونیات و درک سرچشمه میگیرد.

شعرها را خواندم، شب در نظرم آمد و  واژه هایی که میتوانست شب را در آغوش بکشد، بهم گره زده و شد این چند خط که نامش را نمی دانم بشود گذاشت شعر یا بهتر است بگوییم چند صف مرتب از جمله هایی با ادب .

 

صدای همهمه شعرای آن سوی آسمان نمی آید، احتمالن آخرین توصیه های جناب حافظ و سعدی کارساز شده و دندان روی جگر گذاشته اند و صبر پیشه تا بلکم تقدیرمان به بلندد و از توی همه شر و ورهایمان به نام  گاف شعر، البته به زعم آنها، بلکه شعرکی نورسته حتی به جور سزارین سر برآورد و به دنیای ادیبان پای نحیف گذاشته، دست مادر نابلدش را بگیرد،با هم در کوچه پس کوچه های شاعرانه ها  قدمی بزنند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

10 پاسخ

  1. درود
    لطافت صدای شما، انتخاب موسیقی و همینطور تصویر زیبای شب، جیره روزانه از حس لطافت امروزم را فراهم کرد.
    🙏☀️🌼

  2. چه شعر و صوت زیبایی.
    من دوبار شنیدم و هر دوبار لذت بردم.

    چقدر شعر نیمایی شعر سپید عاطفه عمیقی داره و شما به خوبی اون رو ایجاد کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *