آخرین دقایق بی صداترین لحظاتند

ساعت 04:44  جمعه مورخه 30دی ماه

با حس سوراخ شدگی گلو و سرفه های رگباری از عمیق ترین نقطه ریه، از خوابی شیرین بیرون کشیده میشوی.

سرفه ها مثل انرژی هسته ای نهفته بعد از فعل و انفالاتی درونی از گلویت فوران می کنند.

بوم … بوم … بوم …

سرفه … سرفه … سرفه

چیزی حدود هر دقیقه یک سرفه یا بیشتر!

دیافراگم خوش خیالت که تنها کار هر روزه اش یک خمیازه و کش و قوسی کوچک بوده، توان تحمل این همه انقباض و انبساط شدید وقت و بی وقت را نداشته، ناله و ذق و ذوقش بلند شده.

کمرت هم که در حکم آتش بار عمل می کند، از شلیک این حجم از سرفه غافلگیر شده و مدام رگ به رگ میشود.

آخرین مهمات سربازها دکسترویی است که قبل از خواب نوشیدی و حالا خیلی وقت است که تمام شده.

سربازها مدام در حال مخابره خبر تمام شدن سوخت و صلاحشان هستند.

سرعت عمل دم نوشها به عنوان سلاحهای قدیمی پایین است و  سربازها تا بخواهند با آنها کاری صورت بدهند، لشکر آماده و مدرن ویروس بخشهایی از بدن را منهدم کرده اند.

مدتی است که تارهای صوتی هم از نواختن افتاده اند و برای رساندن منظور به دیگران دست به دامن لب خوانی، البته لب گویی و مکتوب نگاری شده ای.

چقدر فاصله داشتن نعمت و از دست دادنش نزدیک است.

یک روز قبل از بیماری با قویترین تخیل هم نمیتوانستی گزارش از احوالی چنین واقعی و ترحم برانگیز بنویسی.

قدر داشته هایمان را بدانیم، آخرین دقایق بی صداترین لحظاتند…

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

10 پاسخ

  1. زهرا از اینکه هنوز حالت خوب نشده خیلی ناراحتم. امیدوارم خیلی زود خوب بشی عزیزم

    1. لیلون جان
      تو مصداق یه دوست خیلی خوب هستی
      خوشحالم که تو دنیای نوشتن به تو دوست با معرفت، بامرام رسیدم باجی جان
      زنده باشی

    1. سلامت باشین آقای صفری گرامی
      در حال تلاشم، گاه نمیشه کاری کرد اما سعی میکنم بیام روزای دیگه اضافه کاری کنم 🙂

    1. سلام صبالی بالام
      در حال بیرون راندن اومیکرون هستم گاه با کتک و گاه به گفتمان و تصورات مثبت
      امروز بهترم خدا رو شکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *