باید و نبایدهایی کوچک اما مهم

موضوعات کوچکی که ناخواسته انرژی ما را هدر می دهند:

در زندگی همه ما انسانها اموراتی وجود دارند که در ظاهر بسیار جزئی و بی اهمیت به نظر می‌رسند، اما پرداختن به آنها انرژی زیادی از ما می‌گیرد.
مثلن می‌خواهیم به میهمانی برویم، فکر انتخاب لباس و ظاهر مناسب، نحوه احوال‌پرسی یا جواب دادن به سوالات و … ذهن‌مان را کاملن به خود مشغول می‌سازد.

یا در موقعیتی دیگر مثل سوار خودرو شدن: تصمیم برای بستن یا نبستن کمربند

فکر اینکه آیا راننده پول خرد خواهد داشت یا نه؟
نکند گران حساب کند و …
همه این ها افکار موذی است که انرژی ما را می‌گیرد.

در خصوص این موضوعات بی اهمیت اما انرژی سوز، به قول آقای کلانتری عزیز باید یک‌بار برای همیشه برایشان یک تصمیم قطعی گرفت و پرونده را مختومه کرد تا مدام وارد فرآیند تصمیم گیری و آنالیز نشوند و ذهنمان را مشغول نکنند.

موضوعات به ظاهر کوچک اما مهمی که باید به آنها بها دهیم :

در مقابل موضوعات فوق، مسائل به ظاهر ریز دیگری هستند که ما با بی‌اهمیت تلقی کردن و نپرداختن به آنها، سبب ساز سوء تفاهم و همچنین به زحمت انداختن خودمان و دیگران می‌شویم.

مثل اعلان وضعیت یک امر محول شده و یا تغییراتی که در یک روتین ایجاد می‌کنیم.
بگذارید مثال بزنم؛
فرض کنید شما یک کارمند هستید و رئیستان کاری به شما محول کرده،
شما کار را سر وقت انجام می‌دهید بدون اینکه تمام شدنش را به اطلاع رئیستان برسانید.

خب چه اتفاقی می‌افتد؟

رئیستان فکر می‌کند که شما یک کارمند نامنظم و کارکِش‌ده ناخبره هستید که هنوز کار را به اتمام نرسانده‌اید و بدین صورت یک سوء سابقه از خود در ذهنش باقی می‌گذارید.
یا حتی در زندگی شخصی و خانوادگی نیز این موضوع صدق می‌کند.
مادرتان کاری به شما می‌سپارد و شما بی‌هیچ سر و صدایی کار را انجام می‌دهید اما یادتان می‌رود یا ضرورتی حس نمی‌کنید که در خصوص انجام شدن کار اطلاع‌رسانی کنید.

اینجا چه اتفاقی می‌افتد؟
مادرتان به اینکه شما به حرفش اهمیت داده و کار را سروقت انجام داده‌اید، وقوف پیدا نمی‌کند و حتی می‌تواند منجر به ناراحتیش شود.

در حقیقت همین اطلاع رسانی به ظاهر پیش پا افتاده، از سویی باعث خاطر جمعی فرد مقابلمان می شود و از سویی دیگر سابقه خوبی از وظیفه شناسی از ما در ذهن باقی می گذارد.
در خصوص کارهای روتین زندگی خانوادگی یا شغلی نیز که روال مشخصی دارند هم، داستان همین است و زمانی که به هر دلیلی باعث ایجاد تغییر می‌شویم، باید آن را اطلاع‌ دهیم.
یک مثال خیلی ساده:
فرض کنید درجه ابگرم‌کن زمینی خانه‌تان همیشه روی عدد 2 باشد و شما به خاطر عجله‌تان درجه را بیشتر کنید و یادتان برود که همان لحظه اطلاع دهید و یا بعد از استحمام آنرا به حالت اول برگردانید.

چه اتفاقی می‌افتد؟
فرد بعدی با این پیش زمینه که درجه آبگرمکن کم است، آب کمتری استفاده می‌کند و در نتیجه امکان بالا رفتن دمای آب مخزن آب‌گرم کن قوت می‌گیرد و همین امر باعث ایجاد نگرانی افراد خانواده می‌شود.

نتیجه اینکه: چه خوب است که به موضوعات عمیق تر شده به اندازه مهم بودنشان به آنها توجه کرده، بها دهیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. موصوع جالبی بود زهرا جان. دبیرستانی که بودم کل مسیر مدرسه تا خانه را به نگه داشتن ماشین کرایه دادن فکر می‌کردم. با اینکه باره آن را انجام داده بود همچنان ذهنم را مشغول می‌کرد. هنوز زمان‌هایی با این مسائل روبه‌رو می‌شوم و ذهنم درگیرشان می‌شود. باید یکبار و برای همیشه پرونده این موضوع را ببندم.

    1. ای جانم تو هم
      ما اون زمون که تو ده بودیم و برای دبیرستان می‌رفتیم شعر، این یکی از دغدغه هامون بود
      ماشین گیر میاد …
      آره باید در لحظه زندگی کرد

  2. منم با این موضوعات درگیرم. مثلا همیشه موقعی که از خونه میرفتم بیرون نگران بودم که سماور روشن یاشه. زیر گاز روشن باشه و.. بعد یه لیست نوشتم به در زدم همه اینا رو یه مدت چک کردم و بعد دیگه الان ناخوداگاه قبل بیرون اومدن همه این مواردی که نگرانم میکنه رو چک میکنم. از پرنده هام هم به خاطر اینکه همیشه نگرانشون بودم که در نبودم اتفاقی براشون بیفته مجبور شدم بگذرم و اونا رو به باغ پرندگان اهدا کنم.
    خیلی سخت بود ولی نمیتونستم همش با این نگرانی ادامه بدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *