روایت کرده اند معبدی بود که در آن عابدان قبل از خواندن دعا ظرف غذایی دم در معبد میگذاشتند و همه مکلف بودند بی چون و چرا آنرا انجام دهند.
یکی از نوعابدان که اهل تأمل بود از عابد بزرگ علت را جویا شد.
عابد گفت: از عابد بزرگ معبد چنین دیدهایم و بر ماست که خلاف آن نکنیم، این پیشکشی است برای خدا تا دعایمان را اجابت کند.
نوعابد گفت: اما این از خدای بزرگی که جهان در ید قدرت اوست و از همه چیز بینیاز است بعید مینماید.
عابد گفت: این حرفها گستاخی و خیره سری است، اگر باز هم مرتکب چنین افکار و سخنانی شوی، از معبد اخراج میشوی.
اما نوعابد داستان دست بر دار نبود و دوست داشت علت این موضوع را به روشنی دریابد از این رو به سراغ پیرمردی که آوازه صداقت و خردمندیش بلند بود رفت و ماوقع را تعریف کرد.
پیرمرد گفت: سالیان دور در این معبد عابدی بود درستکار و نیکاندیش.
روزی هنگام دعا و نیایش صدای گربهای گرسنه را میشنود. در میانه دعا ظرفی از غذا پر میکند و دمِ در معبد میگذارد تا گربه بخورد.
روزهای بعد نیز این اتفاق میافتد و عابد قبل از دعا ظرف غذا پر کرده، مقابل درِ معبد میگذارد.
بعد از مدتی عابد و گربه به هم انس گرفتند.
مدتی گذشت، از گربه خبری نشد.
عابد غمگین هر روز به امید آنکه گربه باز خواهد گشت همچنان ظرف غذا دمِ در میگذاشت.
بعد از مرگ آن عابد، عابدان دیگر معبد با الهام از این کار عابد بدون دانستن علت کار، همچنان قبل از دعا ظرف غذا بر در می نهند و این کار تبدیل به یک مراسم شد، آنهم بدون اینکه کسی علت دیرینه آنرا بداند.
این عابدان خشک ذهن ظاهر بین در حقیقت این ظرف غذا را پیشکی برای برآورده شدن دعای خود به خدا میپندارند.
از آن روز به بعد جوان لباس عبادت از تن درآورد و پیش آن پیرمرد به تامل و خردورزی پرداخت.
این داستان بیانگر رویکرد جهل انسان است که امروزه در بعضی امور زندگی ما نیز مصداق دارد.
ما در برخی موضوعات بدون وقوف به ریشه دقیق و علت مسألهای آنرا پذیرفته و به کار میبندیم و نسل به نسل آنرا منتقل میکنیم.
6 پاسخ
این داستانت رو تو راه خوندم ولی وقتی تلویزیون داشت سنت گل غلتان نوزادها تو کاشان رو نشون میداد و دخترم پرسید چرا این کار رو میکنن مو به مو برای خانواده تعریف کردم و اخرشم گفتم نمیدونم ولی شاید فلسفه این هم مثل این داستان یه دلیل کاملن شخصی داشته و بعد بهداین شکل و شمایل دراومده
و داستان عالی بود
ممنونم لیلون جان
واقعن با گذر زمان اصل و ماهیت خیلی مسائل عوض میشه
داستانهایی از ایندست را بسیار شنیده یا با چشم خود دیدهام. این گونه آیینهای خالی از معنا همواره بدون تفکر و ریشهیابی و تنها به صورت تقلیدی و مسری شیوع پیدا میکند. از فردی به فردی دیگر و از نسلی به نسلی دیگر. در جوامع سنتی، قبیلهای و به دور از روشنفکری پایبندی و پیشداوریهای زیادی در بهجاآوردن آنها به چشم میخورد. یکی از مهمترین علتهای رواج آن به موضوعی برمیگردد به نام پیروی از جمع. تمایل به همرنگ بودن با جماعت. این مقوله بیارتباط با مسأله لوث مسئولیت نیست. همه گمان میکنند دیگران درباره چرایی یک آیین تحقیق کردهاند. پس برای ریشهیابی آن احساس نیاز نمیکنند. در این میانه هم افرادی دیگراندیش یافت میشوند و تا ته و توی موضوع را درنیاورند دست از تلاش برنمیدارند. معمولن هم به تابوشکنی محکوم، طرد و تکفیر میشوند.
بله متاسفانه جناب طاهری بزرگوار
به نکات خیلی خوبی اشاره داشتید:
پیروی از جمع و همرنگ جماعت شدن
همه گمان می کنند دیگران درباره چگونگی آن تحقیق کرده اند.
سپاس از این نظر ارزنده و آموزنده
داستان جالبی بود. همیشه وقتی سنتی قدیمی رو میبینم برام جالبه درباره ریشهاش بیشتر بدونم.
آفرین به تو عهدیه نازنین