وقتی برای نوشتن

وقتی برای نوشتن

مدتی است که کارها به هم‌پیچیده‌اند و دست بی‌قرار نوشتن از قلم و کاغذ دور افتاده، اگر چه نگاه پر حسرتش همچنان روی کاغذ و قلمها جا مانده.

از این سو قلم‌های توی قلمدان هم بی‌قرارند، جوهرشان از حرف قلمبه شده اما سرانگشت محبتی نیست که در آغوششان کشد و تیمارشان کند تا به حرف بیایند و کمی دلشان سبک شود.

غافلگیرشان کردم، بی هوا دست بردم و قلمی را برای پیامبری برگزیدم و شروع کردم به نزول آیات دل که قلم خشکش زد و دست مردد شد.

شاید غرق اشک شوق بودند و غمشان از دل زدوده که حرفی برای گفتن نداشتند و دقایقی در ضیافت سکوت همدیگر را در آغوش گرفتند.

لحظه زیبایی بود، وصال عاشق و معشوق و متن نامرئی از عشق.

بعد از دقایقی، هر دو آرام شدند و صحنه عشقبازی سفیدشان را این بار بدون هیچ معاشقه و رقصی، برای وقتی دوباره نوشتن ترک کردند.

به راستی چه حرف‌های نانوشته‌ای که پَرَ گلوی قلم و دل مانده که دست و دلی می‌خواهد برای نوشتن و مجالی که دست دهد.

و صد البته تنها مجال و زمان این کار درست همین الان است.

۱۹ شهریور هزار و چهارصد و دو
🎙✍️ نی‌نوا

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *