بیشک در وجودش مهری الهی نهفته است؛
محال است کسی ببیندش و مهرش به دل ننشیند.
داشتم رختخواب را مرتب میکردم و او داشت روی تخت آرام جست و خیز میکرد که گفت :
سن چوخ مهربانسان (تو خیلی مهربونی)
با این جمله شیرینش یک حظ خاصی ته دلم را قلقلک داد، اشک شوق در چشمم نشست.
آخر معمولن هر وقت از او میپرسیدیم چقدر دوستمان داری، میگفت چوخ چوخ (زیاد زیاد) و احساسش را نشان میداد اما حالا خودش به زبان آمده و مرا مهربان خطاب کرده بود.
تازگیها برای اینکه زیاد با گوشی بازی نکند، پدر و مادرش از جملهی” گوشی را فراموش کن” استفاده میکنند و او هم هر وقت گوشی بدست میگرفتم تا کاری انجام دهم این جمله را مدام خرج من میکرد😁 و البته من هم با کمال میل فراموش میکردم.
وقتی میاید دوست دارد همش کنارم باشد و منم هم همینطور حتی اگر کار داشته باشم؛
توی بغلم داشت نقاشی میکرد که گفت: چوخ سویرم (خیلی دوست دارم)
گفتم: کیمی؟ (کیو؟)
گفت سنی ( تو رو )
با حرفش انقدر خوشحال شدم که انگار خدا درست از دل آسمان برایم هدیهای پست کرده باشد و البته دقیقن هم همین بود.
خدایا همهی این فرشتههای زمینی رو برامون حفظ کن❤️🤲
۲۱ دی ۱۴۰۲
✍️نینوا
2 پاسخ
زهرا یه چیزی بگم تو واقعن مهربونی هستی هم همیشه میگه
ممنونم لیلون
ای جانم هستی رو از طرف من سفت بغلش کن و ببوس❤️😘