کاسه بشقابهای نشاندار
با او در اتوبوس آشنا شدم.
حتمن یاد اتوبوسهای قدیمی افتادید که صندلیهای کهنهای دارد و آدم تا سوارش میشود گرد خستگی راه نرفته پیشپیش رویش مینشیند.
اما نه، اتوبوس ما، یک اتوبوس مجازی است،
اتوبوسی که رانندهاش زهراست، اما آن زهرا من نیستم!
زهرا همولهای خوش ذوق است که بمب انرژی است، دست به قلمش عالی است و گاه آنچنان در افکار عمیق و متعالی خود فرو میرود که کسی باید غواصی بلد باشد تا بتواند بکشدش بیرون.
باری مسافران این اتوبوس مجازی، نویسندگانی هستند که دستشان بیقرار نوشتن است.
و من و یاسمین ایروانی آنجا هم را دیدیم.
یاسمین علارغم داشتن سن کم تبحر ویژهای در نوشتن دارد.
ساده، روان، خوشمزه و عمیق مینویسد.
او در حال کشف خود و عبور از موانعی است که برایش طراحی شده.
او اضطراب را تجربه کرده و از آن مینویسد.
او در عین اینکه خود با این موضوع دست به گریبان است، باخودآگاهی هوشمندانه و جسورانه در حال نظارت و مدیریت روند عبور از این مانع است.
شک ندارم که دیر زمانی نخواهد گذشت که یاسمین قدرتمند تمام موانع اضطراب را درخواهد نوردید و چون قهرمانی بر قله خودشکوفایی و اعتماد به نفس خواهد ایستاد.
اما در خلال اضطراب یاسمین و یاسمینان و خودم به این فکر میکنم که همهی ما در زندگی با یک درد، یک کمبود، غم، یک حسرت و یا چیزی که فکر میکنیم اگر نبود خوشحالتر و خوشبختتر، بودیم در حال دست و پنچه نرم کردنیم.
اما این درد یا بهتر است بگویم نشان برای برخی بزرگ و برای برخی کوچک است، اما مساله این است که هست…
میدانید این نشان مرا یاد چه میاندازد؟
یاد کاسه بشقابها!
خصوصن ظروف قدیمی مادر بزرگها که برای اینکه گم نشوند، پشتش نشانی، رنگی میزدند.
و شاید هنوز هم برخی از این ترفند برای گم نشدن ظرفهایشان استفاده کنند.
اما میدانید آن نشان برای چه بود؟
برای آنکه ظرفشان با ظرف یکی دیگر اشتباه نشود
یا اگر به کسی امانت دادند با همین نشان شناخته شود.
و حالا این در مقایسه با نشانههای ما چه میتواند باشد؟
به نظرم این نشانها میگویند هی حواست باشد، قاطی دیگران نشوی، تو با این نشان تک و خاص هستی و برای یک کار خاصی آمدهای!
میتواند این نشان برای آن باشد که راه را گم نکنیم و به خانه برگردیم.
صاحبخانه بیشک ما را گم نمیکند اما ما هر آن میتوانیم راه را گم کنیم و یادمان برود نشانمان برای چه بود؟
۱۰ تیر ۱۴۰۳
✍️ #نی_نوا
آخرین دیدگاهها