دنیای رنگ به رنگِ داستانها
دنیای داستانها، دنیای رنگینی است، دنیای جهان شمولی از کل کائنات، تمام موجودات زنده و بیجان.
اشیا و حیواناتی که برای بیداری آدمی، ویژگی انسانی مییابند:
“عقاب چون انسانی متکبر بر فراز آسمان، جلوهگری آغازیده و مهابت خویش نمایان، که به تیر جگردوز غیبِ صیاد گرفتار میشود و از عرش به فرش هبوط میکند تا نگاه بشر را به پرِ عُقاب تیر حواله دهد و عِقاب منیت”
دنیای داستانها دنیای ظهور مجموعهی وسیعی از احساسات بشری است که گاه حتی نیمی از آنها را در طول زندگی تجربه نمیکنیم.
داستانهای عاشقانهای که نویسنده به هر رنج و ممارستی نمیتواند دست عشاق را در دست هم بگذارد و اغلب مرد جانشکار در پی زنی دلربا، از جان خویش میگذرد اما …
گاه روایت، عاشقانهی ممنوعهای است که کسی بویی نمیبرد یا با رسوایی علنی میگردد.
یا میشود عاشقانههای پنهان زنی که هیچگاه یارای راندن بر زبان نمییابد و لابلای سطور کتاب آرام جان میسپارد.
گاه میشود دنیای انسانهایی که ناممکنها را ممکن میسازند تا باور همه چیز ممکن است را در دنیا فریاد زنند.
گاه دنیای تخیلات بیمرزی میشود که تناسخ، تسلسل و دنیاهای موازی و … را چون حقیقتی محض نمایان میسازد.
گاه صمیمی و کوتاه، دنیای اتفاقات ساده و روزمرهای میشود که عجیب برایمان شیرین و پندآموز مینماید در حالی که خود یا نزدیکانمان بارها آنها را تجربه نمودهایم.
میشود، دنیای افکار غمانگیز یا شادی ناتمام یک نویسنده
میشود، دنیای سفر و تجربهها
دنیای آرزوها
دنیای افقهایی زیبا برای افکاری نو
و …
اما یک سوال همواره در ذهنم در دنیای داستانهای کودکانه بیپاسخ مانده؛
اینکه چرا غراب هیچ داستانی به خانه نمیرسد و چرا هیچ کودکی علتش را نمیپرسد و چرا در قصه بعدی اولین سوال از سر نگرانی این نیست که آیا او به خانهاش در قصه قبلی رسیده یا نه؟
این ابهام و تعلیق برای چیست؟
فهرست
Toggleنی_نوا
۶ بهمن/۳
کلمه_بازی
تاملانه
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها