یزد و یزدان

یزد و یزدان

همیشه با شنیدن نام یزد، کویر و رنگ خاک برایم زنده می‌شد تا اینکه سوار تور مجازی، طی چند ثانیه به یزد سفر کردم.

پیش از آن‌که در مراکز گردشگری شهر[با چند کلیک] گشتی بزنم، تصویر هوایی وسیع و زیبا از شهر، مرا به دنیای دیگری برد.

شهری بود با بافتی سنتی و قدیمی به رنگ خاک، آجر و کویر.
آنچه بیش از همه تعجبم را برانگیخت، ارتفاع کم بناها و نبودن برج و باروهای آسمان‌خراش بود؛ آنچه در اغلب کلان‌شهرها خودنمایی می‌کند.

طاقِ کوتاه بناها و بافت یک‌پارچه‌ی شهر، حس زیبایی از حُجب و حیا در خود دارد، حس اتحاد و هم‌دلی، گویی کسی را میل آن نبوده از دیگری سبقت گرفته، بالاتر رود؛
روح تواضع و خاک‌ساری در بند بند شهر در جریان است، روح صبر و آرامشی زیبا، همچون روحِ کویر.

گویشِ زیبای یزدیان هم کم از بناهای زیبایش ندارد؛
آن‌چه در کلام دارند، اغلب کسره است و نه فتحه
مثلا، به جای بَله می‌گویند بِله
به جای نَه، نِه.
شیرین و زیباست؛
به عبارتی، فروتنی نه در معماری و قلب این مردمان که در فرهنگ و کلامشان نیز در جریان است.

هتل هومان با تاریخچه ۱۵۰ ساله، یکی از نقاط گردشگری این استان است.
نورپردازی عالی، پنجره‌های چوبی قدیمی، حوض مستطیل‌شکل حاشیه‌دار و درختان نخلی که پایشان بذرِ چراغ کاشته‌اند، منظره‌ی زیبا و رنگینی در شب به نمایش می‌گذارد.

در طبقه دوم این هتلِ دو طبقه تعداد زیادی کاسه گِلی چیده شده است.
بخشی از هتل، سنتی و بخشی مدرن با لوستر و مبل‌مان روز، جا گرفته است.

سادگی آتشکده زرتشتیان با دیوارهای سفید بی‌هیچ نقش و نگاری در مقایسه با مساجد و مراکز زیارتی اسلامی، با تنها تابلوی تصویر زرتشت بزرگ، برایم جالب بود.
زرتشتیانی که آتش پرست نبودند و قبله‌شان نور و روشنی بود.

گشت کوچکی در دو گذر قدیمی محله قهادان یزد، حال و هوای خوبی داشت.
در آن، لحظه‌ای به گذشته سفر کردم و مردان و زنان مهربان یزدی را با لباس‌های محلی دیدم که هر یک پی کار و زندگی، لحظاتی از آن گذر در حال گذر بودند.

کوچه‌‌، برزن‌های دل‌باز با همان بافت خاکی خاص یزد نه باریک و نه گشاد، درست به اندازه ساخته شده‌اند.
برخی سقفی گنبدی دارند و برخی نه.

از دیدنی‌های دیگر یزد امامزاده سید جعفر است.
امام‌زاده‌ای با رنگهای غالبِ آبی، سبزآبی و کاشی‌های درون گنبد به رنگ بنفش و اندکی نارنجی.
مرمرهای رگه‌دار رنگ به رنگ کف امام زاده، حس رویایی آبگینه‌گونی به فضا می‌دهد.
داخل صحن، ضریحی قرار داشت و مردی به نظر بسیار دردمند، دست حاجت بر ضریح؛ تمثالی از دردمندی ما انسان‌ها به گاه ناشکیبایی برای پاسخ حکیمانه‌ی خداوند و دستاویزی به هر آنچه که می‌پنداریم خدا را برای اعطا یا گشایش راغب‌تر می‌کند.

اغلب تصویری که از کویر برایمان تداعی می‌شود، گرمای بی‌امان خورشید است و چاک‌چاک عطشی بزرگ و شبی به رنگ خدا و این مردمان در همنشینی با این کویر پهناور، صبر، ایستادگی و دلی چون دریا داشتن را آموخته‌اند.

طاقت آوردن در دل کویر؛ جز به دلی دریایی میسر نیست و چه زیباست نام یزد برای چنین مردم و سرزمینی که ‌هم‌نام یزدان است و پاک.

نی نوا

۳ اسفند/۳

سفرنامه

@neynava_nevesht

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *