تذکرة الاشقیا
ابلیس لعنت ا… علیه:
” به عمرم، مر احدی چون غیبتالدین ندیدم که آن اوان که احدی نبود تا وی را مستمع باشد و شقاوت و رذالت خویش بر او عرضه نماید، اصل از دست نداده، تَرَکی در دیوار یافته دهان بر آن نهاده، غیبت میاغازید.
خدایش نیامرزاد و هو فی دوزخ خالدون که از شایسته ترینان است.”
پرسیدند:” آیا بنی بشری هست مر ترا حسد آید؟”
گفت: ” حسد از برای جَناب ابوالبشر بود که به غرور شباب و فقارت سیاست آن فریبِ مبرهن نُمایییده، راندگی از دستگاه فردوس واقع گردید که هر لیل و نهار خویش را دشنام و نفرین مینمایم که چگونه از بشر حیحال نیاموخته، سیاست به کار نبسته، حسد خویش اینچنین در طبق اخلاص نُماییدم.
به بنیبشرانی رشک و حسد میبرم که آرتیستانی خبرهاند.
لبخند میزنند مر در قلبشان بذر کینه به قامت شجر روییده و هنرمندانه تیشه از قفا تا ناف همجنس خویش فرو مینمایند و کس را خبر می نمیشود و مجروح را تیمار مینمایند آنچنان که گویی طبیباند و از نیکان روزگار.
در کار چنین مخلوقات، درمانده و حيرانم که چه نیک در نقش خویش غرقه میگردند و مر کس را خبر مینمیشود.”
نی نوا
۰.۵ فروردین/ ۴
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها