اسفندِ مظلوم!
بعد از دِی که آدم را یاد متون کهن میاندازد و بَهمنِ خود شیفته که خداوکیلی در مقایسه با اسفند، اعتماد به نفسش، آسمان را درنوردیده، نوبت به اسفند مظلوم میرسد که شبیه آدمهایی است که توی سرش بزنی و نانش، برفش را بگیری.
اسفندِ امروز دیگر آن جنمهای قبل را ندارد که دو سه روز مانده به بهار، غیظش فروکش میکرد و از شدت سرمایِ استخوان تِرِکانش میکاست و دفتر دستک برفش را جمع میکرد.
این روزها نه شروعش طوفانیست و نه پایانش آنچنان به یادماندنی.
با ورودش، دوهای ماراتن برای اتمام کارها و آمادگی برای سال نو شروع میشود.
هیچ کس سرش را بالا نمیکند تا نگاهی به قد و بالای این تازهوارد بیندازد.
بگوید چه اسفند قشنگی یا حتی چه اسفند سردی.
همه میگویند دیگر چیزی به بهار نمانده و حتی اسم طفلک هم به زبان نمیاید، گویی که اسفند آمده تا برای قدومِ مبارک بهار، دود شود، همین.
ننه سرما هم دیگر دل و دماغ سابق را ندارد، رخت عروسیش را مدام از تن میکَنَد و کمتر چشممان به جمال برف، روشن میشود.
معلوم است که با این دمدمیمزاجی، عمونوروز هم از دامادی پا پس میکشد؛ اگر چه این همه رخت سپیدِ عروسی بر تن کردن ننهسرما افاقه نکرده و با گذشت این همه قرن، نوروز وقتی زمستان رفته پیدایش شده، شاید هم ننهسرما دیگر سر عقل آمده که آبی از عمونوروز گرم نمیشود.
اما موضوع دیگری هم هست؛
آیا جدیدن به صدای کلاغها گوش دادهاید؟
دقت کردهاید کلاغها دیگر قارقارشان و قافشان زیاد حلقی نیست و شبیه گارگار است و گاف.
نکته اینجاست که قار در زبان ترکی به معنای برف است و کلاغ تنها موجودی است که کل زندگیش را در تمنای برف منقار جنبانده.
حتما او هم با دیدن حال و روزِ بیبرفِ زمستان و خصوصن اسفند که دارد اصالتش را از دست میدهد و بهاری میشود، چشمش از قار آب نمیخورد و بعید نیست بعد از مدتی به جای کلمهی قار، قورقور سر دهد و بشود قورباغهی سیاه پرنده.
لااقل اینجوری چشمش به برف وامانده نمیماند و خیال میکند قورباغه است.
به نظرم باید فکری کرد وگرنه اسفند از دست خواهد رفت و معلوم نیست سال بعد اصلا حسش باشد بیاید یانه و اینطوری جایش مثل جای خالی یک دندان در دهان تقویم بدجور به چشم بیاید.
راستی چه بر سرِ اسفند امروزی آمده است، نکند تقصیر ماست که کارهای عقبافتادهمان زیاد شده و بیتوجهیهای ما، او و ما را از ذوق و شوق انداخته؟!
نی نوا
۲۷ اسفند/۳
کتابنام
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها