رویای نجاتبخش، توهم یا دژاوو؟
جاده رفته رفته لغزندهتر میشود.
“سجاد، وضع جاده داره وخیمتر میشه.
میخوای برگردیم.”
“برگردیم؟
شوخی میکنی؟
من بدتر از اینا رو پشت سر گذاشتم.
گرگ بیابون، بلده چطور یخ و یخبندونم رد کنه.”
“سجاد من دلم مثل سیر و سرکه می جوشه.
زنگ بزن بگو نمیاییم.”
” اوووه
حاشا و کلا.
الحق که اسمتو خوب گذاشتن بهمن.
قشنگ رو ذوق و شوق آدم خراب میشی.
میدونی من چند روزه واسه این اسکی نقشه کشیدم.
از حالا کنار بکشی، کوه رو میخوای چیکار کنی بهمن؟
ما داریم میریم کیف پسر.
تو که این همه ترسو نبودی.
اگه میدونستم این همه بزدلی با صراحت میگفتم نیای. اصلا دعوتت نمیکردم.”
در حالی که واهمه سراسر وجودش را فرا گرفته و با هر سُر خوردگی چرخها، دلش هری میریزد، یکهو بهت هم به حیرتش اضافه میشود:
“سجاد
سجاد
به خدا من قبلا همه اینا رو دیدم.
همین جاده بود.
لعنتی…
بیا برگردیم سجاد
تو رو جون هر کی دوست داری”
“آهان
دژاوو، بهش میگن دژاوو.
از بس ترسویی و مدام به جاده و خطر فکر کردی، توهمشو قبلتر زدی.
من خودمم یه همچین حالتهایی رو داشتم.
ولش کن، بهش فکر نکن، برو تو نخ آهنگ”
سجاد با بیخیالیِ تمام صدای ضبط ماشین را بالا میبرد و شروع به همخوانی با خواننده میکند.
گاهی کنترل ماشین از دست سجاد خارج میشود اما او بی هیچ دلهرهای فرمان را میچرخاند و همچنان به آرامی به مسیر ادامه میدهد.
یکهو بهمن بیشتر هپکه زده، شبیه مسخ شدهها فریاد میزند:
“سجاد
سجاد
یادم افتاد
اینا رو تو خواب دیده بودم…
پسر درست بعد این پیچ بود …
به جون مامانم، راست میگم
بعد همین پیچ بود
تو رو خدا نگر دار
برگرد …
قراره بمیریم سجاد
به جون خودم
تو خواب هر دومون افتادیم ته دره.
سجااااااااد
سجااااااااااد”
بهمن فریاد میزند و روی زانوانش میکوبد.
سجاد متعجب از حال بهمن، یکهو کنترل را از دست میدهد و ماشین سر پیچ …
تیتر روزنامهها:
دو جوان در اثر لغزندگی جاده، به دره سقوط کردند.
لطفا هشدارهای هوا شناسی را جدی بگیرید.
جاده بسیار لغزنده و خطرناک است.
“بهمن!
به من!
چیه مادر؟؟؟
داری خواب میبینی ؟؟؟”
“آه
آه آه
خدای من
خدای من
وااای
وااای
ته دره افتادیم
خدای من
خدا رو شکر
خواب بود
واااای
واااای
چقدر ترسناک.”
“بلا به دور عزیزم.
راستی دوستت سجاد دو بار زنگ زده.”
“چی.
سجاد؟
قرار اسکییییی
نه
نه….”
نی_نوا
پ.ن:
هِپکه زده: بهت زده
۲۹ اسفند/۳
داستانک/ کلمه بازی
@neynava_nevesht
آخرین دیدگاهها