تازه نوشته ام داغ بخوانید

حضور در وضعیت صفر

در حال خواندن کتاب درباره‌ی هو اوپونو پونو هستم‌.حضور در وضعیت صفر از آقای جو ویتالی او کسی است که اولین بار این کلمه را از دوستی شنید و

کوهی که پودر شد!

🏔 که پودر شد! فقط یک دور چشم انداختن به آن فاجعه کذایی کافی بود تا تمام بند بند وجودت از حجم آواری از کار شروع کند به ذق‌ذق

چشمانمان روشن!

چشمانمان روشن! آدم چند سال قبل نبود.چشمانش، همان چشمها نبود.خبری از ظلمت افسردگی و ملال نبود، نوری در آنها روشن بود.گویی فروغ چشمانش، خاکستر دل‌مرده‌ جانش را به آتش

خوشبخت بشی!

داستانکی با ادامه این جمله… آن روز لباس آبی تیره‌ای را با کت آبی رنگت ست کرده بودی … 🌿🌿🌿 خوشبخت بشی! آن روز لباس آبی تیره‌ای را با

یک جمله … یک تأمل 6

“دستت را به گردنت زنجیر نکن و بسیار گشاده‌دستی هم نکن تا ملامت یا حسرت زده بر جای نمانی. بی‌گمان، پروردگار تو برای هر که بخواهد، روزی را گشاد

هرزنامه‌

هرزنامه‌ ” سلام، من برای خرید اخیرم از فروشگاه آمازون شما به کمک فوری نیاز دارم.لپ تاپی که خریدم (مدل: https://amzn.to/46pmr71) درست کار نمی کند.خدمات مشتری آمازون به شما اشاره

شیوه‌ی من!

کلمه‌ی خودشیفته (داستانکی با کلمه شیوه) نگاهی به برگه انداخت.چشمش روی عنوان نامه میخکوب ماند و برای خواندن ادامه متن دیگر پایین نیامد.کلمه دیگر کلمه نبود، تیغی بود برای

بچسب! رهایش کن!

بچسب! رهایش کن! اوقاتی که کارها رو‌ به‌ راه نمی‌شود و غم از در و دیوار می‌پرد توی زندگی و کیف ناکوک می‌شود، آدمیزاد که من و شما باشیم،

طرح افزایش سن بازنشستگی

مصوبه‌ی افزایش سن بازنشستگی با این جمله در یک آن تصویر کاسب قدیمی در ذهنم نقش بست که در حال میزان کردن ترازو به نفع مشتری بود.کاسبی از کاسبان

زنی با کلاه بره‌ی بنفش

زنی با کلاه بره‌ی بنفش همه ساعتهایشان را با او تنظیم می‌کردند. سر ساعت همیشگی، روی نیمکت چوبی کنار درخت اقاقیا می‌نشست و شروع می‌کرد به نوشتن. زن مرموزی