تازه نوشته ام داغ بخوانید

رگه‌ای از دیکتاتوری شاید!

◀️ زن و مرد نگاهی به ریخت و لباس دختر و پسر انداختند و در حالی که سری به تاسف تکان می‌دادند، راهشان را کج کردند تا به این

پیرمرد

داستان جالبی که امروز شنیدم. صبح هنگام پیرمردی در حال عبور از خیابان بود که ماشین جلویش می‌پیچد و پیرمرد به زمین می‌افتد و صورت و بدنش کمی جراحت

حسرت

چهره مصممی دارد. برای هر صحبتی یا شعری در آستین دارد یا جمله‌ای فلسفی که گاه خودش ساخته است. از هم‌کلامیش در پیاده‌روی‌های صبحگاهی مشعوف می شوم. امروز گفتم

محرم رازی به نام دنیای مجازی

از اینکه هیچ‌کس از ماجرا خبر نداشت به جز خودش، قلبن سرمست بود. هر روز خدا، با امید فراوان می‌رفت سراغ گوشی و در حالیکه خدا را به خاطر

پسر خاله قاسم

می توانید این مطلب را اینجا ببینید و بشنوید. ✍️🎙#نی‌نوا ۲۶ مرداد هزار و چهارصد و دوروز بازگشت آزادگان به کشور 26 مرداد ماه آغاز بازگشت آزادگان به ایران

حق و حقوق

هر بار که می‌رفت توی کوچه با بچه‌ها بازی کند، بعد از مدتی با چشم گریان به خانه برمی‌گشت. مادرش می‌گفت: باز که گریه می‌کنی؟چه کسی زده‌ات؟ مگر نگفتم

انتخاب روش بهتر

با دیدن شیر‌ِآب باز مانده، اعصابش ریخت به هم.تصور اینکه یک شب تا صبح، نعمت خدا به هدر رفته، آن هم نعمتی که در این روزهای گرم تابستان بیشتر

🐘تر جدید

تصویر، یک لحظه هم از جلوی چشمم دور نمی‌شد.آن صورت زیبا و چشمان شهلا، درون قاب غم انگیزی جای گرفته بودند.لبخندی که به لب داشت، مانند ماری به گلویم

karikalamator

کاریکلماتور8

چپ‌دستی ۱. مهم نیست که با دست چپ یا راست نوشت، مهم نوشتن حقیقت است. ۲. به نظر نوشته‌های چپ‌دستها، بیشتر به قلبشان نزدیک است. ۳. کلماتی که با

دو راننده پراید

جا برای پارک ماشین نبود و اسنپ گرفتیم.مردی حدودن ۵۵ ساله با صورت کشیده و مهربان سوار بر پرایدی سفید از راه رسید. طبیعیش این بود که راننده، از