روز امتحان

صدای دَلَلَنگ دَلَلَنگِ ساعت شماطه‌دار قدیمیِ کیف کوک برای دوباره به کار آمدن

صبح دل انگیز بهاری با هیاهوی پرندگانی پر از شوق دیدن دوباره اردیبهشت

صبحانه‌ای مختصر و آماده شدن برای روزی نو با تجربه‌ای نو

جاده، ماشین‌ها، درختان، و خورشیدی که بی‌وقفه با شیطنت می‌تابد

جمعیت، شلوغی و صدای بوق ماشین‌ها

نگاههای پر اضطراب

لبخندها

منظره زیبای درختانی با گلهای یاسمنی

نیمکتهایی پر از خاطرات تلخ و شیرین

صندلیهای چوبی خالی خط خطی بهم پیوسته‌ی پر حرف

تصویر اسکلت، قلب و حرفهای در دل مانده
Majid& mina
l love you
تکه هایی از کتاب، شعر و زندگی …

Ben sende tutuklu kaldim saman  در کنار وایت بورد
(فحوای پیام: گلوم پیشت گیر کرده سامان)

فضایی سرشار از هیجان و کشش‌های زیبای جوانی

سوالاتی با بویی از اضطراب مِی‌خوش و چالشی لذت بخش و گاه جان‌کاه

بیضی‌هایی در انتظار پر شدن کاسه‌شان از سیاهه یک پاسخ

صدای شروع کنید بلندگو

لرزش صندلی از  تکانش‌هایِ پاک کردنِ اشتباهات بغل دستی

تاب دادنهای پا برای پر کردن قسمت خالی از وقت

حسرت و چهره‌ای بُغ کرده برای سوالات ساده اما بی‌جواب مانده

صدای وقت تمام بلندگو

و حس سبک‌باری یک پرستوی مهاجر

 

خیلی وقت بود که در آزمونی شرکت نکرده بودم، امتحان شور و حال عجیبی دارد و من در کنار اضطراب امتحان، جَوِ پویا و زنده آنرا دوست دارم، هیجان زیبایی در جریان است.
البته که اگر خوب مطالعه کرده باشی نور علی نور است و این کیف چندین برابر می‌شود.

یاد بوی کاغذهای امتحان اِستِنسیل، که به غلط اِستِنسِر می‌گفتیم افتادم، اضطراب و امتحان مساوی بود با همین بو، اما دوستش داشتم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. چه نگاه ظریف و موشکافانه‌ای. با این که دهه‌ها از اون امتحان‌ها برای من سپری شده اما حافظه‌ی به صفر نرسیده و غیر فعالم راه افتاد و همه چیز در ذهنم عیان شد. یادش به خیر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *