صرفه جویی

کلمه صرفه جویی شما را یاد چه چیزی می‌اندازد؟

موافقم. کم و بهینه مصرف کردن.

در این صورت شما آدم صرفه جویی هستید یا با این مفهوم چندان قرابتی ندارید؟

جواب این سوال را بعد از خواندن این یادداشت بدهید!

تمام لامپهای پذیرایی روشن بود و آقای موقر میزبان که اخم در چهره‌اش مشهود بود از اول تا آخر مهمانی چشمش به چراغها بود.

به محض فرود پای مهمانان پشت در خانه، به سرعت برق، همه چراغ‌ها را خاموش کرد و گفت: خانم جان حتمن لازم بود که این همه لامپ ۵۰۰ واتی در این پذیراییِ فسقل بچه روشن کنی؟
فردا باید این لامپ‌ها را عوض کنم و ۱۰۰ واتی به جایشان ببندم.
می دانی چقدر برق مصرف می‌شود، خدا را خوش می‌آید؟

یا وقتی از سر کار بر می‌گشت آن‌چنان خسته و پر اخم و تَخم ظاهر می‌شد که کسی جز سلام و خسته نباشید حرفی به میان نمی‌آورد، یعنی به مخیله بچه‌های شیطانش خطور هم نمی‌کرد که بخواهد هله هوله یا چیزی از پدر طلب کند.

در دور همی خانوادگی‌شان فقط یک چراغ باید روشن می‌بود که آنهم آنقدر ناتوان بود و سوسو می‌زد که بی اختیار پلک همه سنگین می‌شد و به فاصله چند دقیقه همه در خواب عمیقی فرو می‌رفتند.

این پدر صرفه‌جو می‌گفت هر چه نور در شب کمتر باشد هم اسراف نمی‌شود و هم اینکه خواب از سر نمی‌پرد و نتیجه اش داشتن یک خواب با کیفیت است.

بعد از خرید‌های خانه توسط زن که با حداقل‌ترین مبلغ انجام می‌شد جلسه توجیهی و گزارش خرید برگزار می‌گشت تا اطمینان کامل از خرید بهینه و صرفه جویی تمام عیار همسر اثبات شود تا خدای ناکرده کالایی، خوراکی چیزی به عبث خریداری نشده باشد که تا زمان مصرف خراب شود یا بگندد و یا بلااستفاده بماند.

حتمن با خودتان می‌گویید بابا صرفه جو کم مصرف …

اما صبر کنید.

 

گفتگوهای درونی مرد

 

صحنه اول :

پذیرایی پر نور و مهمانانی که همچنان در حال صحبتند.

 

نوچ نوچ نوچ ، ول کن ماجرا نیستن، خوبه حالا زیاد بهشون رو نمی‌دم و گرنه تا صبح یه دم حرف می‌زنن.

(با نگاه  پر اخم به چراغها)

قبض این ماه فاجعه است، کَک هیشکی نمی‌گزه که من باید کار کنم پولشو در بیارم دیگه.

صحنه دوم: بدعنقی با بچه ها

خوشم میاد که می‌دونم چی کار کنم که پشه هم معذب بشه خونمو بمکه.
والا اگه بخوام یه نیم لبخند بهشون بزنم دیگه خدا رو بنده نیستن و کلی سفارش میدن واسه خرید.

بچه چه معنی داری هله هوله بخوره فقط غذا والسلام.

صحنه سوم:

خوشحالی از روشن بودن تک چراغ سوسو زن پذیرایی در جمع خانوادگیشان:

یه دمت گرم باید به خودم بگم که فرهنگ سازی کردم با همین یه چراغ شب رو سر کنیم، این یعنی کم کردن هزینه ها به مقدار بسیار زیاد و یعنی این‌که من خیلی تو فشار نمی‌افتم برای کار کردن.

جر و بحث‌های خانوادگی بر سر صرفه جویی‌های افراطی که همیشه با داد و هوار او به پایان می رسید و می‌گفت: سر کار نیستی که ببینی شوهر بدبختت چقدر باید کار کنه که همین چندرغاز رو بذاره کف دستت.

و در این هنگام گفتگوی درونی او:

خوبه یه توک پا نمیان کارخونه ببینن کارم چیه و گرنه دیگه به حرفم گوش نمی‌کنن.

 

و این مرد یک آدم صرفه  جو، تنبل و خسیس به معنای واقعی کلمه است.

کارش نشستن روی صندلی و گذاشتن شکلاتها در وکیوم است که گاه آنقدر آهسته کار می‌کند که صدای همه را درمی‌آورد.

مدیر کارخانه که رقت قلبی بالایی دارد هر بار که مواخذه‌اش می‌کند با ناله و زاری از هزینه گزاف خانواده و التماس برای اینکه که دیگر سعیش را خواهد کرد مواجه می‌شود اما دریغ از تغییری!

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *