تازه نوشته ام داغ بخوانید

گروه فوقِ سرّی کهیری‌‌ها!

گروه فوقِ سرّی کهیری‌‌ها! دلشور به جانم افتاده بود.مینا گفت که نباید بترسم.همه چیز تحت کنترل است.خود این ‌جمله تشویشم را بیشتر می‌کرد.مگر قرار بود چه اتفاقی بیفتد که

به وقتِ بی‌چارگی!

به وقتِ بی‌چارگی! فضا آکنده از بوی الکل بود.هتره‌هتره‌خوران در حالی که سرش گیج می‌رفت، افتاد.آشپزخانه با تمام اسباب و اثاثیه داشت دور سرش می‌چرخید.اندکی بعد چشمانش سنگین بود

رباتِ چت‌ جی‌بی‌تیِ خودمون باشیم!

رباتِ چت‌ جی‌بی‌تیِ خودمون باشیم! – سلامخوبی؟ +سلامتو خوبی؟ امروزت چطور بود؟اگه سوالی داری خوشحال میشم کمکت کنم.😊 -به نظرت من آدم گنگی هستم؟ +گنگ یا مبهم! چرا این

نسیمِ دل‌انگیز

نسیمِ دل‌انگیز “به نامِ او که ترا آفرید! سلامباورت نمی‌شود!کسی در گوشِ دلم گفت: تلویزیون را روشن کن؛شبکه‌ی نسیم، مقابلِ دیدگانم بود و لحظاتی بعد، تو!خدایِ من!در میانِ شرکت‌کنندگان

پرنده‌های کوچکِ خوشبختی

پرنده‌های کوچکِ خوشبختی پرنده‌‌های ایده و الهام یهویی و بی‌صدا پیداشون میشه.اونا رو بومِ ذهن و قلبتون می‌شینن.پرنده‌های کوچولوی دل‌نازکی که به یه بی‌محلی و پِخ، می‌پَرَن. وقتی اومدن،

طوسی سیاه یا سیاه طوسی!

طوسی سیاه یا سیاه طوسی! خودتو دست پایین نگیر، تو این پسر رو خوب نمی‌شناسی. “ +” هی دخترجان.من از اینکه مجردم ناراحت نیستم.من زن بی‌احساسی نبودم که از

پاتو از رو حرفام بردار، چشمتو از پشتی!

پاتو از رو حرفام بردار، چشمتو از پشتی! شیرینی‌خوران دختر همسایه بود.مادر کار داشت برای همین من و خواهرم را زودتر فرستاد که خودش بعدا بیاید. با خواهر کوچکم،