تازه نوشته ام داغ بخوانید

قدرت حافظه

داستانک / داستان کوتاه / ادامه نویسی مادر از این همه خرده گیری و بهانه جویی پدر خسته بود.حتمن برای شما هم پیش آمده که پدر یا مادر گیرهای

کاسه بشقابهای نشان‌دار

کاسه بشقابهای نشان‌دار با او در اتوبوس آشنا شدم.حتمن یاد اتوبوسهای قدیمی افتادید که صندلی‌های کهنه‌ای دارد و آدم تا سوارش می‌شود گرد خستگی راه نرفته پیش‌پیش رویش می‌نشیند.

دل‌تنگی

دل‌تنگی به ناگاه در یک ویدیو، تصویر همکاران قدیمی را دیدم.دلم یکهو تنگ شد. فکر نمی کردم تمام آدمهایی که روزگاری آن همه برایم عادی بودند می‌توانند روزی این

تمرین

تمرین داستانک/ داستان کوتاه / ادامه نویسی چوب را پشتش پنهان کرده بود و لبخندی را زورکی چپانده بود روی صورتش.گفتم:اون چیه پشتت قایم کردی؟ با تته پته گفت:اینو

النگوهای رنگی

هانیه با نخوت گفت:بیا النگوهایت را پس بگیردیگر نمی‌خواهمشانو بعد با شدت تمام مشغول درآوردن النگوهای رنگارنگ شیشه‌ای پلاستیکی شد. مرجان که انتظار چنین رفتار زننده‌ای را از دوست

فلسفه‌ی یک نام

فلسفه‌ی یک نام طنز نام و نام خانوادگی :زهرا زمانلوی زکریا قبل ازاینکه به چند و چون نامگذاری شخص شخیص خود بپردازم، به یک رسم جالب که مال چشم

مردِ کتاب‌خوان!

مردِ کتاب‌خوان! داستانک قبلن بی سواد بودم.هرّ رو از برّ تشخیص نمی‌دادم.اما حالا که به خودم نگاه می‌کنم واقعن باید به عقل و خِردم ببالم. خب بهتره برم کتاب

جوراب مردونه!

جوراب مردونه! خاطره طنز یکی از فامیلامون از خجالتی بودن بچه‌های دوره قدیم تعریف می‌کرد، می‌گفت: جوون و نوجوون بودیم، مهمون میومد، یا پا به فرار می‌ذاشتیم یا اگه

سکوت

سکوت داستانک / ادامه نویسی این فرمول برای او قانع کننده نبود. سکوت، نسخه‌ای که مادر صلح‌جوی همواره گریزان از دعوا برایش پیچیده بود. اما چطور می‌توانست ساکت باشد.کم

هوایِ رفتن

شعر/ شعرواره دلم حال عجیبی دارد بین رفتن و ماندننگاه پر تردیدی به آرزوها و خیالاتشبه آبیِ امید بخش حتی آسمان دارد  دلم جاده خاکی استکه ازدحام افکار پر