درسی به نام عروض
یکی از کارهایی که فکر کردن به آن حتی برایم مساوی بود با بلند شدن دود از سر، وزن و موسیقی شعر بود. منظورم عروض است، همین تَ تَ
چکنویسهای بیپایان
چه کسی فکر میکرد روزی چنین اتفاقی بیفتد! تو هی بنویسی و بنویسی بدون اینکه ورق کم بیاوری و دغدغهات تأمین قلم و کاغذ باشد. تازه این همه نوشتنها مساوی
کم فروشی نکنیم!
بعضی وقتها نمیشود همه چیز را با عینک خوشبینی رتق و فتق کرد و همچنان گل و بلبلانه به زندگی لبخند زد. کافی است موضوع را یک همِ کوچک
گزین گویک 1
داستان اغلب از جایی به هم میریزد که فکرش را نمیکنیم. 2. برای داشتن روز خوب بهانهها کم نیستند اما حواسهای جمع برای دیدن چرا. 3. کلمات کلیشهای مظلوم
یک روز معمولی1
یک روز معمولی ذهنم پر بود از ضرباهنگ مههایی از تبخیر ساعتها سکوتِ زنگداری پشت هر رخداد ساده، در حال تماشا بود صدایِ جیرنگ جیرنگ از گودال آرزو برخاست
کاریکلماتور6
کاریکلماتورهایی که به واسطه پیشنهاد نویسنده بزرگوار جناب آقای اصغر رضایی گماری برای تابستان نوشته شد، داغ داغ. ۱.تابستانِ نگاهت، زمستانِ احساسم را بهاری کرد. ۲.تابستانها، با این
برشی از زندگی3
به مهمانی دعوت شده بودیم که به خاطر مشغله میلی برای رفتن نداشتم و دنبال بهانهای بودم که بگویم : عه دیدی چه شد من نمیتوانم بیایم، اما امورات
کلمات و احساسات
بعضی حرفها هستند که آنقدر ته دلت را به زیبایی تمام قلقلک میدهند که تا مدتها یادآوریش گل خنده روی لبت مینشاند. دوست داری هی یادت بیاوری تا قلقلک
دستهها
- آنافورا (1)
- بزرگان (14)
- پادکستها (50)
- تاملات (118)
- توسعه فردی (105)
- تولید محتوا (15)
- حرفهای خودمانی (34)
- خاطره (1)
- خودشناسی (24)
- داستان کوتاه/ داستانک (82)
- سوال-جواب (1)
- شعر (21)
- طنز (31)
- کاریکلماتور (35)
- کلمات (36)
- گزین گویه (5)
- لغتنامه (5)
- مقاله ها (34)
- مناسبت ها (7)
- نامه نگاری (2)
- نشستی با کتابها (39)
- نوشته درمانی (1)
- نویسندگی (29)
- وبلاگ (209)
- وبلاگ دوستان (18)
- وحشت (2)
- ویدیوها (3)
آخرین دیدگاهها