تازه نوشته ام داغ بخوانید

کلمه بازی 23

کلمات: شمعغروبآوازپنجره 🌿🌿🌿 غروب پنجره خانه قلبم مدتهاست قابی از غروب بی طلوع است. به دنبال نور و امید دست به دامن شمعی می‌شوم.تا برایش بگویم و او برایم

کلمه بازی 22

کلمات تصادفی پیشنهادی دوستم: مماشاتچمباتمهمناقشه‌برانگیزتلنگرتعللمعطلبی شائبهتناسخ وداها 🌿🌿🌿 تناسخ وداها چمباتمه زده، چشمانش را روی گلها و درختان باغچه می‌غلتاند.نه می‌دید و نه‌ می‌شنید.درگیر موضوعات مناقشه برانگیزِ خواب، زندگی‌های

هوای ابری

هوای ابری هوا که ابری می‌شود، دلم آفتابی می‌شود به شوق دیدن‌ باران هوا که ابری می‌شود کتری دلم غُل‌غُل می‌کند برای دم کردن یک فنجان شعرِ پر باران

بودن یا نبودن

بودن یا نبودن آه اگر فقط همین یک هنر را داشتیم دیگر غمی نداشتیم.اینکه نگاهمان را در ترشحات فکر نمی‌آغشتیم لبخندی در صندوقچه دل قایم نمی‌کردیم برای روز مباداگاه

بایدها و نبایدهایی برای نوشتن

بایدها و نبایدهایی برای نوشتن خواستم از دردهایش بنویسماز دل ریش شده‌اشاز ایثار و فداکاریهایشاز گاههای طاقت فرسایی که دوست داشت بلند جیغ بزند و بعد گوله گوله اشک

کلمه بازی 21

کلمات تصادفی انتخابی دوستم لیلا: فربهکلافهاسقاطیخصمانهفرسودههچللُمبَرمی‌کاویدکفلشعرشهطمانینهاغواکنندهدمرزمخت 🌿🌿🌿 رضا کلافه بود.کَفَلهایش آنقدر درد و کوفتگی داشت که نمی‌توانست خودش را پهلو به پهلو کند. شبیه ماشین اسقاطی فرسوده‌ای بود که

وقتی برای نوشتن

وقتی برای نوشتن مدتی است که کارها به هم‌پیچیده‌اند و دست بی‌قرار نوشتن از قلم و کاغذ دور افتاده، اگر چه نگاه پر حسرتش همچنان روی کاغذ و قلمها

فرشته کوچولویی به نام سحر

مطب نیمه پر بود.همه به انتظار نشسته بودیم.سرعت ویزیت بیماران به طور طاقت فرسایی کم بود و البته این امیدواری را به آدم می‌داد که دکتر با دقت جویای

دخترک در صف

دخترک در صف دخترک آخرین نوبت را پرسید.مرد چاق سبزپوش که کنار جوب ایستاده بود را نشانش دادند.۶، ۷ نفری هنوز به نوبتش بود.آنجا کنار دیوار ایستاد و منتظر

عادت کردن… مسئله این است

عادت کردن… مسئله این است در حال شستن ظرفها بودم و دقت در قطرات آب، البته نه در آن حد که آب هرز برود و من همچنان در دنیای