کلاس درس

کلاس درس

این یادداشت الهام گرفته از غلیان احساسی برگرفته از نوشته کوتاه پست اینیستاگرامی دیروز است.

صبح با باز شدن پلکهایمان، یک راست مینشینیم توی کلاس درس و پشت صندلی.

و درس همان لحظه شروع میشود:

انتخاب افکار، کلمات و رفتارمان در مواجهه با تمام جریانات یک روز، درسی است که هر لحظه در حال یادگیری هستیم که نتایج آن دیر یا زود در قالب جریاناتی جدید برایمان منعکس خواهد شد.

بیایید دقایقی از کلاس هر روزه مان با یک مثال کوچک از منظر دو دانش آموز زرنگ و تنبل که هر دو خودمان هستیم بررسی کنیم.

  • ساعت 6 از خواب بیدار میشویم:

من تنبل :

کارهای امروز را مثل بار یک کامیون روی دوشمان خالی میکنیم و با کراهت و خستگی از رختخوابمان بیرون میآییم.

:” اه حالا کی حال و حوصله دارد این همه کار را امروز انجام دهد؟ بازصبح شد و …”

با چهره ای خواب آلوده که افکار منفی کریه ترش کرده، با سلام تلخی که مساوی لیست کاملی از ناامیدی و درد و رنج دنیاست به مقصد شستن دست و رویمان، از کنار اعضای خانواده عبور میکنیم .

من  زرنگ :

از اینکه یک روز دیگر فرصت زندگی کردن داریم خوشحالیم

و اولین جمله ما این است : “خدایا شکرت یک روز دیگر هم میتوانم زندگی کنم و کارهای عالی انجام دهم.”

با امیدواری و انرژی مثبت به خانواده سلام میکنیم و این انرژی خوبمان به آنها هم منتقل میشود.

 

  • براساس حواس پرتی دیروزمان، مانده غذای دیشب که باید توی یخچال گذاشته میشد، بیرون مانده و چون هوا گرم است، فاسد شده و باید دور ریخت.

مادر از دستمان ناراحت است و از اینکه حواسپرتیمان باعث یک خرابکاری شده دلگیر است.

 

من تنبل :

دیالوگ منهدم کننده درونی به سرعت آغاز میشود: واای … بر سرت باز هم یک گند دیگر، چرا این همه حواست پرتی آخر…

ناراحتی درونی در رفتار بیرونی نمود پیدا میکند و مادر بیشتر می رنجد.

 

من زرنگ :

جمله خدای من چرا فراموش کردم  به صورت برجسته در ذهنمان ظاهر میشود و بدور از هر گونه قضاوتی مرور اتفاقات روز گذشته باعث روشن شدن مسئله میشود تا عامل حواس پرتیمان راپیدا کنیم.

با انجام کارهایی که مادر دوست دارد، سعی میکنیم از دلش در آوریم و با این کار احساسمان را در بهترین حالت ممکن قرار دهیم.

سعی می کنیم با خود کنترلی در دام شماتت و گریز به اتفاقات مشابه گذشته نیفتیم.

در خلوت خود را مورد ارزیابی قرار میدهیم تا ببینیم این مشکل از کجا سرچشمه گرفته و برای حلش می اندیشیم.

و …

 

صدها و هزاران اتفاق کوچک و بزرگ در طول روز به مثابه یک درس است و چگونگی پشت سر گذاشتن همین دروس است که باعث رشد و تنزل هر روزه مان میشود.

تمام شنیده ها، مشاهدات، دریافتهایمان از منابع مختلف میتواند پله ای باشد به سوی ارتقای بینش ، دانش و بهبود رفتارمان.

این تلقی و تفکر که ما هر روز باید درسهای زیادی فراگیریم، باعث میشود که از هر موضوعی به سادگی و بی اعتنا عبور نکنیم  و هوشمندانه آنچه که باعث روشن شدن مسیر تعالیمان میشود را برگیریم .

بیایید از امروز نسبت به هیچ چیز بی اعتنا نباشیم.

هیچ چیز …

این فکر که هر موضوعی حتی بی اهمیت ترینشان چه پیامی برایم دارد یا میتواند داشته باشد، چشم و گوشمان را برای دریافت بهتر تیز میکند.

از بی ارزش ترین به ظاهر اتفاق تا رخدادهای مهم همه دارای درس و پیامند، خردمند آن است که آن را دریابد و به کار گیرد.

دیالوگ یک بازیگر فیلم، نگاه یک غریبه، پیام یک دوست، اتفاق ناخوشایندی که افتاد، اتفاق دلپذیری که روی داد، الهامات درونی، یک اشتباه، توانمندیهایمان و … همه و همه حاوی پیامند … باید گیرنده هایمان را قویتر کنیم.

شاگرد که آماده باشد استاد از راه می رسد…

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *