برشی از زندگی3

به مهمانی دعوت شده بودیم که به خاطر مشغله میلی برای رفتن نداشتم و دنبال بهانه‌ای بودم که بگویم :
عه دیدی چه شد من نمی‌توانم بیایم، اما امورات خیلی روان و روغن کاری شده‌تر از همیشه داشت پیش می رفت و مجبور شدم مجسمه مقاومتی که دو دستی چسبیده بودم را رها کنم و بگذارم داستان حول رهایی و توافق بچرخد.

وارد مجلس شدیم و در کمال ناباوری چهره‌های خندان آشنایان و همکلاسی‌های دوران مدرسه بودند که انتظارم را می‌کشیدند.

چهره‌های مهربانی را می‌دیدم که مشتاق دیدارم بودند.

چهره خیلی‌ها عوض شده بود و نمی‌شناختمشان.

با لبخند آغشته به کمی هاج و واجی به دنبال دوست و آشنا چشم‌هایم روی صورت آدمها می گردید.

یکی خندان جلو آمد و خوشامد گفت.

آن دیگری که خیلی تکیده بود را دیدم و متاثر شدم.

دخترک زیبایی را دیدم که زن عمویش را مادر صدا می‌کرد و کنارش نشسته بود و چقدر زن عمو مراقب بود که زیر دست و پای آدمها له نشود.

برادر و خواهری را دیدم که چقدر قلبشان برای هم می‌تپید.

دوستی را دیدم که بیش از ۱۵ سال می‌شد ندیده بودمش و مشتاقانه بچه هایش را معرفی می‌کرد و تازه قول گرفت که حتمن عروسیم دعوتش کنم و تاکید کرد که یک جایی یادداشت کنم که جلوی چشمم باشد تا فراموش نکنم!

یکی از همکلاسی‌هایم به نام معصومه را دیدم که با زبان الکنش برایم درددل کرد.

او درست شبیه روزهای مدرسه بود همانطور معصوم، مهربان و البته زیبا.

ذوق و امید را در چشم مادری دیدم که با غرور و افتخار به قامت رشید پسرش می نگریست.

پای صحبت آدمهایی نشستم که پر از حرف بودند و در به در دنبال گوشهایی برای شینده شدن.

شنیدم که دختری ۷ سال تمام بدون اینکه دم زند پای زندگی مشترک پردردی نشسته و عاقبت همانی که به پایش سوخته دست به خیانت زده.

کسی را دیدم که اضطراب، خواب شبهایش را ربوده بود و پرخوری عصبی گرفتارش کرده بود.

من می‌خندیدم
به لبخند آدمها
به حال خوبشان
به برقی که توی چشمهایشان بود
من در تلاش برای همدلی بودم
با نگاهی که غمگین بود و دلی که می‌لرزید

روز خوبی بود
شنیدن و دیدن آدمها
گویی قلبشان را از راه چشم و زبانشان لمس می‌کردم.

رهایی و توافق انتخاب خوبی بود که نتایج زیبایی داشت.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. زهرا در برابر میهمان‌ها مقاومت نکن شاید اون لحظه به خاطر حجم ورودی مغزت نتونه ایده خوبی رو از از دیدار با ادم‌ها بیرون بکشه اما همه اینها میره توی یه کوله پشتی که بوقتش میتونی بازش کنی و ازش استفاده کنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *