سوال خوب مهم تر از جواب خوب است!

همه ما در زندگی خود سوالهای بیشماری داریم که گاه بدون اعتنا پس کله مان وول می خورند.

به نظرمان برخی خیلی پیش پا افتاده اند و برخی غیر قابل بیان و برخی به پژوهش و تفکر بیشتر نیاز دارند و از همین رو بیشتر سوالاتمان همانجا توی انبار ذهنمان خاک می خورند و حتی دست تاملی کوچک هم به سر رو رویشان نمی کشیم.

اما بدون توجه به سطح سوالاتی که در ذهن داریم، همواره سوالات بوده اند که راه را بر روی یک اکتشاف و اختراع باز کرده‌اند.

ما از کوچکترین تا بزرگترین موضوعات و مشکلات زندگی خود با  طرح سوال و رسیدن به جواب است که به حل مساله می پردازیم.

این یادداشت هم به همین موضوع به نگاهی دیگر پرداخته است.

یک مثال ساده:

فرض کنید که می خواهیم هر روز صبح زود به پیاده روی برویم.

در خصوص تحقق این موضوع چه سوالاتی می توان پرسید ؟

سوالات انگیزه بخش که اهمیت موضوع پیاده روی را برایمان مشخص میکند:

۱. پیاده روی چه تاثیراتی بر سلامتی دارد؟

۲. پیاده روی چه تاثیراتی بر روحیه ام دارد؟

سوالات راهنما برای تمرکز روی  موضوع برنامه ریزی و نحوه صحیح آن:

۱. چه ساعتی برای پیاده روی خوب است؟

۲. کدام کارهای غیر ضروری هستند که باید حذف شوند تا جا برای پیاده روی باز شود؟

۳. برای سحرخیزی صبح باید شب چه ساعتی بخوابم؟

 

معمولا تا موضوع و مساله ای برای حل کردن وجود نداشته باشد ما سراغ پرسش‌گری نمی رویم.

اما فکرش را بکنید حتی در همین انجام کارهای ساده روزمره، اگر ما سوال جدید خلاقانه ای از خود بپرسیم آیا منجر به انجام بهتر کار نخواهد شد؟!

مثلن یک فعالیت ساده مثل ظرف شستن

خب ما مثل هر روز این کار ساده را با ابزار آب ومایع ظرفشویی انجام میدهیم

اما سوال خوبی که میتوان برای همین کار ساده طرح کرد چه میتواند باشد؟

چگونه میتوانم از ین کار لذت ببرم ؟

چگونه می توانم با مصرف بهینه آب، ظرفها را بشورم؟

چگونه می توانم از طرف شستن به عنوان یک مدیتیشن بهره مند شوم؟

چگونه می توانم در کمترین زمان ممکن ظرفها را بشورم؟

در هنگام شستن ظرفها بهتر است درباره چه موضوعی فکر کنم و …

تمام این سوالات سوالات خوبی است که می توانند یک فعالیت ساده را جهت دار نمایند و آنرا تبدیل به یک موضوع اثر بخش کنند.

نگرش متفاوت به موضوعات می تواند به طرح سوال خوب کمک کند.

پا را فراتر می گذارم و این بار میروم سراغ موضوعاتی که به باور و اعتقاد تبدیل شده اند، این موضع کتمان ناپذیر است که ما بسیاری از عقاید خود را از پدران و مادرانمان  وام گرفته ایم بدون اینکه درباره صحت و سقم آن یا حتی اینکه نظر خودمان درباره آن موضوع چیست، فکر کرده باشیم .

فرض کنید همین مناسک مذهبی که انجام می دهیم . آیا به چرایی آنها اندیشیده ایم؟ آیا این سوال را از خود کرده ایم که چرا من این کارهارا انجام می دهم؟

این کار چه کمکی به زندگی بهتر من دارد؟

این کار کدام یک از نیازهای من یا جامعه را برطرف می کند؟

و بسیاری سوالات دیگر که میتواند دید روشنی از باورهایمان به ما بدهد، شاید نیاز باشد در برخی بخشها بازنگری کنیم.

البته ذکر این موضوع هم ضروری است که گاه شاید از طرح این سوالات مضطرب هم بشویم، چون بالاخره ما عمری باور و یا فکری را در خود پروده ایم که اینک در حال تکاندن پایه هایش هستیم که اگر پایه هایش سست باشد همان به که فرو ریزد و اگر هم باورها درست هستند، طرح سوالات به ارزشمندی بیشتر مموضوع خواهد انجامید.

وقتی در حدیثی ذکر میشود که 1 ساعت تفکر بهتر از 70 سال( یا 1 سال ) عبادت بدون تفکر است و در جای جای قرآن دعوت به تامل و تفکر میشود و حتی برای تاکید به کنایه گفته میشود که چرا تعقل نمی کنید، این را به ذهن متبادر نمی کند که یک دانشمندی که در حال تفکر برای  انجام یک خدمت برای دنیاست کارش ارزنده تر از مناسکی باشد که تبدیل به چند حرکت نرمشی ساده شده، بدون اینکه تامل و تفکری در پی داشته باشد و یا باعث بهبود عملکردی از ما که آنرا یک عبادت در نظر می گیریم بشود؟

این پست میتواند  وقتی دیگر ادامه داشته باشد …

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *