نشستی با یک کتاب

کتاب مادام بواری

خلاصه داستان، تحلیل و بررسی

مادام بواری رمانی عاشقانه از گوستاو فلوبر فرانسوی

این کتاب در سبک رئالیسم ( واقع گرایی) نوشته شده و نویسنده در زمان خود از بزرگترین نویسندگان این سبک به شمار می رود.

داستان رمان :

داستان از کلاس درس و پسری به نام شارل بوواری آغاز میشود که بسیار ساده دل است و همه دستش می اندازند.

پدرش در گذشته سرگرد و دستیار جراح بود و سپس با دختر یک کلاه فروش که وضع مالی خوبی داشت ازدواج می کند  و از راه دارایی همسر روزگار می گذرانند.

هوسبازی  این مرد باعث شد که همسرش که در گذشته همچون کنیزی در خدمتش بود از او رنجیده خاطر شود و همواره مهر سکوت بر لب داشته باشد.

اما برویم سراغ پسرک داستان که حالا بزرگ شده و  بنا به  توصیه خانواده از رشته پزشکی فارغ التحصیل میشود اما او آنقدرها باهوش نیست و چندان مهارتی در پزشکی ندارد.

شارل دارای شخصیت خنثایی است که گویی نه چیزی زیاد خوشحالش می کند و نه ناراحت ، چندی بعد با یک بیوه ثروتمند ازدواج میکند که البته عمرش به دنیا نیست و بعد از آنکه اموال و داراییش به سرقت میرود دق میکند و زندگی را بدرود می گوید.

طبابت شارل برای پانسمان پای پیرمردی به نام رومئو او را وارد سرنوشت جدیدی میکند. رومئو دختر زیبایی به نام اما دارد که به شارل احترام میگذارد، شارل شیفته اما می شود و در مدت بسیار اندکی بساط ازدواج فراهم می شود و اما و شارل با هم ازدواج میکنند.

اما دختری است که چندی در صومعه تحت تعالیم کلیسا قرار داشته است ولی پس از مدتی با مطالعه کتابهای عاشقانه و زیباییهایی که زندگی میتواند داشته باشد صومعه را ترک میکند.

مدتی بعد اما از زندگی کسالت بار با شارل خسته شده و دچار روزمرگی میشود.

شرکت  آنها در یک مراسم جشن و رقص باعث میشود که اما به دنبال کسب لذت از تجملات و زیباییها باشد و عشق برایش فراتر از شارل بی احساسی باشد که همیشه خسته و بی حوصله به خانه میآمد.

آنها به دهکده ای می روند که پزشکی ندارد و بدینوسیله شارل همانجا کار طبابتش را انجام می دهد.این زن و شوهر جوان برای افراد دهکده بسیار محترم هستند و همه از همنشینی با آنها لذت میبرند.

در این میان سر دفتر داری به نام لئون که تحصیل کرده و اهل ادبیات است شروع به خواندن شعرهای عاشقانه میکند و اما توجهش به او جلب میشود و لئون نیز شیفته زیبایی اما .

آنها مخفیانه با هم قدم میزنند و برای هم شعر میخوانند و داستان از دید دیگران مخفی میماند، تا اینکه لئون روزی بر حسب اجبار باید دهکده را ترک کند و به شهر برود.

اما که احساس میکرد در حال چشیدن لذت از زیباییهای زندگی است باز دچار افسردگی و روزهای ملال آور می شود، اما این حال دیری نمی پاید و سرو کله مردی به نام رودلف عذب که بسی هوسباز و شهوتران است پیدا میشود که برای مداوا پیش شارل می آید و اما را میبیند و با خود میگوید باید این زن را بدست آورم.

رودلف تجربه شکار زنان زیبا و معشوقه های بسیار دارد و میداند که چگونه میتوان قلب یک زن را تسخیر کرد.

رفت و آمدهای مداوم و حرفهای عاشقانه عاقبت اما را شفته خود کرده و او را در مسیر خیانت قرار میدهد.

اما به صورت پنهانی شب هنگام به خانه رودلف می رود و صبح به خانه باز میگرد ، همسرش شارل بی خبراز همه جا از اینکه همسرش باز هم حس نشاط و شادابی دارد خوشحال است، غافل از اینکه همسرش دلباخته دیگری است.

حالا دیگر فرزند اما هم کمی بزرگ شده و اما هم تصمیم خود را گرفته و نمی تواند لحظات عاشقانه رودلف را به پای شارلی که هیچ از عشق و عاشق نمی داند بسوزاند.

از رودلف می خواهد که به همراه فرزندش از آنجا فرار کنند، غافل از اینکه عشقبازیهای رودلف صرفن برای لذت بوده و او تصمیمی برای ازدواج و قبول تعهد یک زندگی مشترک ندارد.

اما سرخورده  از قال گذاشتن رودلف بیمار میشود و احساس مغبون بودن می کند. ، در همین بحبوحه شارل برای اینکه اندکی حال او را بهتر کند، او را برای تماشای یک نمایش به شهر میبرد و دست بر قضا لئون نیز ظاهر میشود و اما و او یاد ایام قدیم میکنند و در نهایت اما تن به ارتباط با لئون می دهد و برای اینکه این ارتباط عاشقانه قطع نشود، هر هفته به بهانه کلاس آموزش پیانو به شهر آمده و با لئون خوش میگذارند.

کارهای تجملاتی اما به اوج خود می رسد و بدهی بالای بدهی .

این ارتباط هم عمر چندانی نمی یابد و خبر به مادر لئون میرسد و مدیر لئون او را از این کار بی فرجام منع میکند، لئون دیگر کمتر اما را میبیند و هر دو بناچار  و با بی میلی به این ارتباط ادامه میدهند.

تا اینکه بدهی های بالایی که اما بالا آورده پای بازرسین را برای صورت برداری اجناس به خانه باز میکند و خانه به حراج گذاشته می شود و باز هم شارل هیچ اطلاعی از این همه آشفتگی ندارد.

اما برای طلب کمک دست به دامن لئون و رودلف که حالا به دهکده بازگشته می شود اما هر یک به نوعی او را از سر باز میکنند.

اما که دیگر به زندگی هیچ امیدی ندارد دست به خودکشی میزند و با آرسینیک خود را مسموم میکند و به زندگیش پایان میدهد.

به فاصله کمی از مرگ اما شارل که مثل مسخ شده هاست، جعبه نامه های او را باز میکند و با دیدن نامه های عاشقانه ای که رودلف و لئون برای اما فرستاده اند احساس ناکامی شدیدی میکند و آرزو میکند کاش به جای رودلف و لئون بود تا مزه عشق عمیق اما را بچشد.

او از اینکه نتوانسته بود عشق خود به اما را ثابت کند، دچار غم و اندوه شدید میشود و عاقبت همین فکر دق مرگش میکند.

روزی در حالیکه موهای اما را درست داشت، برای همیشه چشمهایش رابه روی دنیا میبندد.

 

نگاهی به نحوه پرداخت داستان:

نویسنده در این رمان با دقت نظر به شرح جزئیات بسیار ریز در خصوص هر رویداد و مشاهده ای میپردازد.

از توصیف یک خانه تا تمام اتفاقات یک مراسم و حالات روحی و روانی شخصیتای داستان مانند این جمله که:

“تلالو این خاطره در ذهنش به مراتب از تابندگی آتش متروکی در میان استپهای پراز برف روسیه شدیدتر بود.”

 

تحلیل شخصی :

داستان شخصیت فردی به نام اما را به تصویر می کشد که به خودشناسی نرسیده و باورهایش صرفا براساس کتاب و تخیلاتی است که فکر می کند باید باشد.

رخ نمایی جذبه هایی شبیه به آنچه در کتابها خوانده باعث میشود که خود را در ورطه خیانت و زوال بیندازد و ابزار کامیابی دو مرد شود.

و نیز داستان شارلی را به نمایش میگذارد که هیچ گاه به موضوعات تامل عمیق نداشته و با وجود عشق به همسرش این را در عمل به او ابراز نکرده و باعث ایجاد سرخوردگی در او شده است.

 

اما می تواند مصداقی از همه ما انسانهای ناآگاهی باشد که در زندگی خود به  شناخت کافی از خود و آنچه که می تواند به معنای حقیقی شادی بخش باشد، نرسیده ایم.

در این یادداشت درباره مادام بواری درونمان نوشته ام.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *