نامه ای از جد بزرگ

نامه قجری جده‌بزرگ

خوش خوشانک صندوق پست تعبیه شده بر در را به خام خیالی! که شاید نامه ای درونش باشد، باز کردم، البته که تا آن لحظه نامه که هیچ حتی یک قبض از قبوضات اربعه هم محض رضای خدا درونش نینداخته بودند.
جالب بود که حتی قبل از انکه همه چیز الکترونیکی و به یک کلیک بند شود هم مامورین محترم قبض نویس، هیچ گاه از این صندوق بی‌نوا برای سُراندن قبض به داخلش و دل‌شاد کردنمان بهره نبردند و همیشه خدا قبض از لایه در با حال نیمه جان رو به خفگی التماسمان می‌کرد که بَرَش داریم.

دوست داشتم مثل جودی ابوت که می‌رفت و صندوقش را باز می‌کرد و نامه بابا لنگ درازش را با خوشحالی از تویش بر می‌داشت، ما هم شادمانه قبضهایمان را از آن برداریم و در روزهای بادوزان برای گرفتن قبض در حال پرواز، بال بال نزنیم.

جالب است که حتی امروزه روز اگر یک نامه غیر مهم هم داشته باشیم، مامور محترم پست از تحویل آن به صندوق پستمان امتناع می‌کند و اصرار دارد زنگ آیفون را فشرده و نامه را کف دستمان بگذارد.

باری در صندوق کذایی را گشودم و منتظر وزش باد از درونش بودم که پاکتی کاهی و قدیمی در مقابل چشمانم ظاهر شد.

تصور کردم که در حال تماشای لایو تخیلم هستم، چشمهایم را چند بار باز و بسته کردم تا تخیل قطع شود که دیدم نه پاکت راست راستکی نامه است.

فرستنده نامه در اثر بارش باران نم برداشته و خوانا نبود اما نام خودم در قسمت گیرنده نشان از درستی نامه داشت.

به شتاب به اتاقم آمدم و نامه را که نخ قهوه‌ای طناب مانندی از همانها که سرگونی برنج با آن می‌بندند دورش بسته شده بود را به آرامی باز کردم.

چشمانم پر از برق بود و وجودم پر از هیجان که نامه از سوی چه کسی است.

فکر کردم شاید کار یکی از دوستان نویسنده‌ام باشد که خوش ذوقی کرده و در عصر دیجیتال خواسته بدین گونه غافلگیرم کند که …

دیدم نه نامه به دست خط قدیمی و خوشنویسانه است.

چشمانم از حدقه بیرون زد، درست شبیه کارتون تام و جری که چشم‌های تام از دیدن کارهای جری از کاسه چشم می‌افتاد بیرون.

یعنی نامه از سوی کیست؟

زود ته نامه را نگاهی انداختم.

قربانت کلثوم ننه!

بهتم زد!
نه امکان ندارد یعنی نامه از سوی مادر بزرگم است؟
همان که در گذشته.

بدون هیچ درنگی، شروع کردم به خواندن نامه:

سلام بر نور چشمم، نوه نتیجه‌ی دلبندم.

تصدقت بشود مادر، احوالاتت خوبست زهرا بالا؟

(توضیح آنکه بالا در زبان ترکی به معنای عزیز است اما خاص‌تر)

اول مرتبه این را بگویم که لابد حیران و سرگردان به نامه چشم دوخته‌ای و باور نداری که جده بزرگت مرقومه سویت حوالت دارد .
اما عزیزکم دیگر احوالات متغیر گشته و همه چیز میسر و میسور شده و ارسال رقعه زین سوی به آن سوی از مقدراتی است بسیار مقدور.
اهم و الزم است که بدانی هر واقعه‌ای در این عالم یحتمل است.
مثالش همین سرای مجاز است که توی آجرپاره در دستت جا شده، من وامثالهم توی وهم وخیالاتمان هم گُنج آن نبود که با یک ضربت انگشت بی مقدار، فوتویی از عوالمی دیگر رخ نماید.
پس واقعه زیاده از حد نامعقول نیست.
این از این

اما دویّم مرتبه اگر از احوالات من و دیگر اقربا جویا باشی، در مکانتی به سزا منزل داشته و من جمیع الوجوه احوالات دَماغی و دِماغی بر وفق مراد است.
هوا به غایت بهاری است و سیف و شتا را یاد نداریم.
بعد از این وضع حالیه، افضل است من باب علت ارسال مرسوله گفته باشم.

حی لایزال گواه است که بالمره به خوابت آمده و دلریش رجعت کرده‌ام که هر چه اشارات نموده‌ام جده بزرگ هستم، التفات و عنایتی از تو نبوده.

چند صباحیست که اراده ارسال مرقومه در مخیله پرورده‌ام که به عون ا… امروز دیگر اخوی گرام عباس آقا مساعدت و مراحمت فرموده، به نوشتن مرقومه همت کرده، دلم را گلشن نمود.

الغرض، رصدانه‌های دنیا و احوالات همگان و بالاخص توی محبوب‌ترینم ، گواه این دارد که بر گُرده توسنِ تعجیل جَسته‌ای و قصد نزول نداری.
آخر این همه شتاب برای چه؟ تصدق خاطرت مادر برود.
خاطر رحمانی به تشویش می‌آلایی که چه؟

اندکی تسهیل امورات و خیال آسودگی در پیش گیر که گر بدین شتاب عمر بگذرانی خیلی زود ریغ رحمت سر‌کشی و سرافرازمان می‌کنی.
اما خدا به سر شاهد است به این رضا ندارم که جوان‌مرگ شوی.
آخر دخترکم هنوز آرزوها داری.

این جمله از من چون درّی مکنون آویزه گوش سر و دل دار که الحاصل عجولیات شما جوانان این سنه طعامی است پیتزانامانه که دل خوش‌کُنَکی است مرض‌زا و الحاصل صبوری و متانت ما قدما خورشت قورمه آرام پز، محرک سلسله اذواق و در اعلا درجه صحه.

دیگر نِق و نوق عباس آقا بلند شده و مرقومه زیادت از این به صلاح نمی‌باشد، نمی‌دانم این لاف هم در مرقومه ذکر کند یا نه، به ظنم به قول شما امروزیان سانسورش می‌کند.

دست دعا به درگاه حی‌قادر دارم که پیوسته در امن و امانش باشی انشالله و توفیقات و تواضعاتت هر روز زیادت از قبل باشد.

دیگر عرضی نیست، سلام و دعای من و همه اهل و خویشان به پدر و مادرجان ابلاغ فرما

بوسه به پیوست مرقومه
قربانت ننه کلثوم

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

12 پاسخ

  1. زهرا بالا جدتان چه خوش ذوق و قریحه بودند. بسی از کاغذشان، کیفور شدیم

  2. نوشتن به زبان قجری و کهن کار جالبی‌ست. آن پاره چربی از قسمت پیشانی مغز را که مسئول نوشتن است تحریک می‌نماید.

    چه جالب که هنوز صندوقی دارید برای نامه‌های کاغذی!

    1. بله واقعن چالش خوب و کاراییه.

      بله این صندوق داستان داره، دوست پدر خواستند زمانی خدمتی بکنند، این صندوق را نصب کردند که اگر قبض آبی برقی آمد و یا نامه ای (هنوز قبضها الکترونیکی نشده بود) در آن بیندازند، که مامورین محترم صلاح میدیدند! آنرا از درز در بیندازند داخل خانه

        1. خانم نیکومنش نازنین🌺
          اسم شما رو تو چالش ۲۰۰ روز دیده بودم و براتون تو ذهنم ستاره گذاشته بودم بیام سایتتون سر بزنم، اما شما پیشدستی کردین و چقدر خوشحال شدم از پیام گرم پر مهرتون
          این دید زیبا را بازدیدی باید
          با افتخار زنگ در خونه مجازیتونو خواهم زد مریم خانم عزیز 🥰

    1. سلام به شما دوست عزیز 🌺
      خیلی خوش اومدین به خونه مجازی من
      خوشحال شدم از پیام پر مهرتون 😍
      این دید زیبا بازدیدی در پی داره
      با افتخار میام برای خوندنتون🥰

    1. اولش اینو بگم که چه اسم زیبای ادیبانه ای دارین عزیز🥰
      خیلی خوش اومدین به خونه نقلی مجازی من
      ممنونم عزیز جان🌺🙏
      بله ماشالله خیلی آداب دون بودن 😅

  3. چه بسیار لذت بردم از خواندن و شنیدن متن زیبای شما. صدای شما دلم را گرم‌میکند بسکه زیبا و دوست داشتنی است. عشق به شما

    1. سلام به روی ماه دنیای شیرین مهربون
      چقدر اسمت حال آدمو خوب میکنه دنیا جان
      ممنونم از این حس خوبی که با پیامت بهم دادی عزیزم
      همچنین عشق به شما گلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *